نسبت دین و خشونت

نسبت دین و خشونت

جلیل بهرامی نیا کارشناس ارشد علوم قرآنی

در باب نسبت میان دین و خشونت و یا به تعبیر دقیقتر تدین و خشونت ورزی، تحلیل های فراوانی از جنبه های معرفت شناختی، جامعه شناختی، تکاملی، روانشناختی و ... عرضه شده است؛ اما همچنان که سرشت مسائل اجتماعی است، تفسیرهای تک علتی از این گونه معضلات، نارساست و راه به جایی نمی برد و ناچار باید بنا به پیچیدگی ساخت اجتماع و نیز مکانیسم شکل گیری رفتار بشری، به دنبال مجموعه ای از علل و عوامل و تعیین سهم هر کدام در شکل گیری مسائل اجتماعی بود. قبل از ورود به اصل بحث تذکر چند نکته ضروری به نظر می آید


نسبت دین و خشونت

جلیل بهرامی نیا کارشناس ارشد علوم قرآنی

         در باب نسبت میان دین و خشونت و یا به تعبیر دقیقتر تدین و خشونت ورزی، تحلیل های فراوانی از جنبه های معرفت شناختی، جامعه شناختی، تکاملی، روانشناختی و ... عرضه شده است؛ اما همچنان که سرشت مسائل اجتماعی است، تفسیرهای تک علتی از این گونه معضلات، نارساست و راه به جایی نمی برد و ناچار باید بنا به پیچیدگی ساخت اجتماع و نیز مکانیسم شکل گیری رفتار بشری، به دنبال مجموعه ای از علل و عوامل و تعیین سهم هر کدام در شکل گیری مسائل اجتماعی بود. قبل از ورود به اصل بحث تذکر چند نکته ضروری به نظر می آید:

 

        گرچه ایضاح مفهومی و ارائه تعریف جامع و مانع از اصطلاحات به کار رونده در یک متن با یک سخنرانی، شرط علمی و وظیفه ی اخلاقی نویسندگان و خطباست، اما در گستره علوم انسانی بنا به سیالیت تاریخی و فرهنگی مفاهیم، قوام واژه ها و اصظلاحات به نیات کاربران و ... تعریف استاندارد چندان معنایی نداردو راه چاره در تعیین مراد از اصطلاحات است.

 

         در این نوشته مراد از دین، دین اسلام به معنای قبول داوطلبانه و مخلصانه ی داوری پیام آور خدا (ص) در موارد مطروحه است. خشونت نیز به معنی استفاده از زور و اجبار فیزیکی برای تحمیل عقیده و سبک زندگی و نیز به مثابه ی روشی برای دست یابی به اهداف خاص است و این با خشونت دفاعی و کیفری که تشخیص موارد اعمال و میزان آن با دستگاه های قضایی است و جواز اخلاقی – حقوقی دارد، بنیاد متفاوت است.

 

        ساختار تکوینی جهان در تبیین الهیاتی و فلسفی آن مرکب از خیر و شر است. از این رو در جهان و در این سرای سپنج، «متاع کفر و دین بی مشتری نیست» و همواره نور و ظلمت، اهورامزدا و اهریمن، نفس و عقل و ... با هم در جنگ و ناسازگاری خواهند بود و چنان که از تعالیم ادیان و تجربه ی تاریخی بر می آید، ناسازگاری و ستیز، جزئی از سرشت دنیاست. این توصیف را صد البته نباید به توصیه تحویل و تبدیل کرد؛ زیرا به لحاظ منطقی نمی توان از هست به باید و از تکوین به تشریع رسید و یکی از وظایف اخلاقی و دینی ما آدمیان افتاده در دامگه حوادث، تلاش برای برقراری صلح و آرامش و طرد جنگ و خشونت است؛ درست همانگونه که به رغم باور به در آمیختگی زندگی با ظلم و بیماری، مبارزه با این دو از وظایف اخلاقی و مدنی ماست.

 

        از آن جا که وظیفه ی خطیر تقریر حقیقت و ترویج راستی ها، گاه در درون انسان ها با دست انداز و مانع روبروست و پارازیت هایی همچون تکبر، صغارت، غرض و منفعت طلبی و ... راه را بر نفوذ حقیقت در دلها را می بندد، ناچاریم گاه از تقلیل مرارت و شادسازی دیگران صرف نظر کنیم و شخص را بر خلاف میل باطنی و رضایت او، به کاری وادار یا از کاری منع کنیم؛ منع کودکان از بازی با وسایل خطرناک، تماشای برنامه های سرگرم کننده به هنگام امتحان و ... از همین دست که بنا به تعریف و دلیل اشتمال بر نوعی اجبار، در مقوله خشونت ورزی می گنجد.

 

        فشار واقعیت در این زمینه به حدی است که حتی مدرنیسم نیز با برداشتن دمکراسی لیبرال در حوزه سیاسی و خوشبانی و عاطفه گرایی در حوزه اخلاق، مجبور به تعبیه قیود و حدود برای آزادی های فردی است، البته تحت عنوان قانون و قرارداد. غرض جامعه ی بشری علاوه بر کتاب و میزان به حدید و سلطان نیز نیازمند و خشونت، به معنای اجبار دیگران به چیزی  خلاف تمایل آن ها، به انواع مجاز و غیر مجاز تقسیم می شود و اعمال خشونت مجاز به منظور جلوگیری از بروز هرج و مرج به دستگاه های مسئول و ذیصلاح سپرده می شود.

 

        اما بنا به همان در آمیختگی خیر و شر در هستی و ماهیت بشر، گاه خود حکومت ها و دستگاه های مسئول، مغلوب و شرور و رذائل می شوند و کارکردی خلاف هدف اصلی و علت موجده ی خویش را پیدا می کنند و تصلب ساختار ها نیز امید اصلاح را به یأس مبدل می کند؛این بار توده ها بر اساس قانونی نانوشته بر نظم مستقر شورش می کنندو با خشونت مشروع عرفی آن را بر می اندازند. همانگونه که در ابتدا اشاره شد در پاره ای تحلیل ها اساساً تدین به لحاظ الزام به یقین و جزمیت و القای بطلان دیگران، منشاء خشونت در اجتماع خواهد بود و بر این اساس برای مبارزه با تعصب و دیگر ستیزی باید به طرح و ترویج ایده هایی چون شکاکیت، پلورالیسم و نفی امکان دست یابی به حقیقت پرداخت تا از این طریق در سد سکندر یقین دینی شکاف افتد و دینداران زمینه ی ذهنی لازم برای تساهل و مدارا را واجد گردند.

 

         بر این تحلیل اما، چند ایراد اساسی وارد است؛ نخست این که: جزم و یقین مربوط به حوزه ی معرفت شناسی است؛ حال آنکه خشونت و تساهل، اموری روانشانختی و رفتاری هستند و میان این دو حوزه تلازم منطقی برقرار نیست؛ چنین نیست که یقین همواره زاینده ی عمل باشد وگرنه با وجود یقین همگان به قبح و عقوبت آوری جرم و گناه، شاهد این همه بزهکاری و قانون شکنی نبودیم، از سوی دیگر بنا به اصل عمومیت آرای عقلی، در صورت خشونت زا بودن یقین، پای یقین های سکولاریستی و عرفی نیز به میان خواهد آمد و این گونه یقین ها هم اگر سیاست یک بام و دو هوا در کار نباشد، باید مطعون مطرود شوند.

 

        توسل به تحلیل معرفت شناختی برای نفی خشونت علاوه بر بطلان ماهوی، از جهت توالی و پیامدهایش هم مضر است؛ چرا که کارکرد آن مانند شمشیر دو لبه است و مخالفان نیز می توانند با یک جابجایی ساده استدلال کنند که اگر نفی خشونت و تجویز تساهل به شکاکیت معرفت شناختی جایز و معقول است پس از لحاظ منطقی باید بتوان از یقین نیز به اجبار و خشونت رسید و عقاید یقینی و قطعی را با زور به مردم تحمیل کرد. از حیث مصداقی نیز می توان نمونه ی عینی تباین یقین و مدارا را نشان داد؛ مثلاً در دین اسلام به رغم مطالبه ی مکرر یقین از مومنان و تاکید بر ضرورت اعتقاد به حقانیت انحصاری دین اسلام، از اجبار مردم به پذیرش اسلام و تحمیل عقیده صریحاً نقد شده است.

 

        ایراد دیگر اینکه خود مقدمه این دیدگاه، معیوب و منطقاً مخدوش است و پلورالیسم که امروزه در جامعه ما حدیثش را چون شکر می خورند و رقعه ی وصفش را چون کاغذ زر می برند، گرفتار اشکال جدی است! زیرا پذیرش حقانیت اعتقادات ناسازگار و قول به صدق گزاره های متعدد و متضاد هیچ مبنای منطقی و عملی ندارد و رواج نظریه «صراط های مستقیم» در جامعه ی ما نیز، بیش و پیش از آن که محصول صحت و سلامت منطقی باشد، ناشی از خستگی و دلزدی مردم از مخالفان این نظریه و شهرت علمی و محبوبیت اجتماعی طراح آن بوده است.

 

         بر خلاف این معنا از پلورالیسم ، می توان از دو معنای دیگر، یعنی پلورالیسم نجات و مدارا با صاحبان عقاید متفاوت و متضاد دفاع منطقی کرد؛ بدین معنا که راه های نجات از آتش دوزخ منحصر به یکی نیست و سازگاری مسالمت آمیز اعضای ادیان و مذاهب گوناگون نیز ممکن و ممدوح است؛آن هم اعضایی که ممکن است از نظر فکری کاملا با هم در تضاد باشند. رابطه ی دین و خشونت از دیدگاه جامعه شناختی هم قابل بررسی است. در این تحلیل به دین که یک مظروف است در قالب و ظرف آن که اجتماع است نگریسته می شود و عقیده بر آن است که یک دین واحد بسته به نوع اجتماع و به تعبیر بهتر بسته به سطح فرهنگ ظرف اجتماعی، در چهره های متفاوت ظاهر می شود و گوناگونی تعیین تاریخی – اجتماعی دین نیز مولود اثر پذیری آن از ساخت و نهاد های جوامع مختلف است.

 

        این دیدگاه در عین تفطن به داد و ستد نهاد های اجتماعی همچون دین و دولت و اقتصاد و ... بر تأثیر جامعه شناسی بر دیانت انگشت تأکید می نهد. و بر ضرورت تبیین نوع رابطه ی سایر نهاد ها با دین پای می فشارد. تردیدی نیست که سطح فرهنگ بر محتوای آن تأثیر می گذارد و هندسه ی دین و نوع آرایش میزان ثقل عناصر آن را تغییر می دهد و هر چه میزان سواد، ارتباطات، عمق و وسعت آموزش و قدرت تعقل در یک جامعه در سطح بالاتری باشد، نوع تدین رایج در آن نیز عالی تر، عزیزانه تر، لطیف تر و انسانی تر می شود و بالعکس در صورت فقر فرهنگی و علمی، دین و محتوای فرهنگ و زندان جغرافیا و تاریخ باقی ماند و نوعی دینداری نیز به تبع واماندگی فرهنگی، حقیرانه، خشن، سطحی و هویت گرایانه می شود؛ چنانکه در قرآن نیز به گونه ای ضمنی بدین مطلب اشاره شده است؛

 

        (و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمومنین و لایزید الظالمین الا خسارا) اسراء 82.

 

        همچنین آن گونه که در روانشناسی اجتماعی آمده است، بخشی از باور ها و تمایلات ما دارای منشاء اجتماعی و حاصل تعامل یا اصطکاک ما با دیگران است و اگر ما در یک شرایط اجتماعی خاص نمی زیستیم، پاره ای اندیشه ها و گرایش های خاص را نداشتیم. نوع تلقی دیگران درباره ی ما، تأثیر آشکاری در شکل گیری منش ما دارد و گروه های اجتماعی تدریجاً داوری دیگران درباره ی خود را آگاهانه یا نا آگاهانه می پذیرند. چنان که سیمون دوبوار فیلسوف مشهور فرانسوی، در همین رابطه گفته است:

 

        « انسان زن زاده نمی شود، بلکه زن می شود».

 

        سارتر هم در بیانی مشابه گفته است:

 

        «یهودی آن چنان انسانی است که دیگران یهودی تلقی اش می کنند. این حقیقتی ساده است که باید از آن شروع کرد ... این ضد یهودیگری است که یهودی را به وجود می آورد».

 

        امروزه با سقوط شوروی و تک قطبی شدن جهان و معطوف شدن هماورد طلبی و خصومت جهان سرمایه داری و آمریکا به سمت تمدن اسلامی و اسلام، روزانه حجم عظیمی از تبلیغات سوء ضد اسلامی توسط امپراتوری اطلاع رسانی غرب به سمع و نظر جهانیان می رسد و افکار عمومی جهان اسلام نیز تحت تاثیر شکوه تمدن و پیشرفت خیره کننده غرب در عرصه  فناوری و قدرت سیاسی - اقتصادی، در همین راستا سازماندهی و بسیج شود. در بعد داخلی نیز روشنفکران عرفی که هنوز هم هنر بسیاری از آنان واگویی تئوری های غربی بدون توجه به شناخت وضع فیزیکی و روانی جوامع بومی و تحقیر و تمسخر فرهنگ شرقی است،

 

         با نفی و استهزاء و طرد دمکراسی خواهی اسلامگرایان از یک سو و با ترویج ایده ی «دمکراسی، شرط حضور در جامعه» عملاً و عمداً آنان را به سوی سرخوردگی و نومیدی و مالاً خشونت ورزی سوق می دهند و با اینگونه تبلیغات عوام فریبانه و توده گرایانه به آلودگی فضا و تشدید ستیز اجتماعی کمک کرده اند. از نگاهی دیگر نیز جامعه ی دینداران در معرض آلودگی به خشونت در اجتماع قرار می گیرند. می دانیم که دین یکی از عوامل هویت ساز در جامعه بشری است و بسیاری از ادیانه پایه گذار تمدن هایی متناسب با خود نیز بوده اند و بر هنر و معماری و ادبیات جوامع طرفدار خود تأثیر آشکار گذشته اند. در شرایطی که تمدن فرزند یک دین خاص در چالش با سایر تمدن ها و نهاد های اجتماعی درمانده می شود، افراد داخل آن بویژه اگر گذشته ای شکوهمند و وسوسه انگیزی داشته باشد، که اینک مبنای هویت خود را در معرض تهدید یک دشمن خارجی می بیند و خوف اضمحلال و نابودی بر روان آنان سایه گستر می شود، آمادگی روانی جانبازی و جان ستایی پیدا می کنند و به مصداق «هرچه دست از جان بشوید، هر چه دلش خواهد بگوید» سریعا تحریک و برانگیخته می شوند و دست به خشونت می زنند در این حالت هم ستیزی، ادبیات گلایه آمیز و تأسف آور، سردرگمی و دست پاچگی به خصوصیات بارز در بعد داخلی و ادبیات عاطفی و پر از اتهام و طعن و لعن بر دشمنان واقعی و مرهوم به خصوصیت بارز در بعد خارجی تبدیل می شوند. نمونه ی بارز این امر جامعه ی مسیحیان اسپانیای تحت فرمانروی مسلمانان در قرن پنجم هجری است. تمامی گلایه ها و اقدامات عاطفی و شگفت آوری که امروزه تحت عنوان خودباختگی، مزدوری، تهاجم فرهنگی و ... در ادبیات بیشتر ما مسلمانان هست، در ادبیات مسیحیان آن زمان بوده است. کشیش ها از خودباختگی جوانان معترض و گله مند بودند و به شدت تحصیل کردگان را به علت افتخار به آموختن زبان عربی و مطالعه ی کتب عربی از جمله «طوق الحمامه» ابن حزم اندلسی که در حکم "هری پاتر" امروز بود، سرزنش می کردند. دختران جوان مسیحی در وسط بازار قرطبه و اشبیلیه به قرآن و پیام آور اسلام فحش می دادند تا بدین جرم در دادگاه های اسلامی اعدام شوند و از این طریق خون مسیحیان را برای مبارزه با مسلمانان به جوش آورند!3

 

         رابطه ی دین و خشونت را می توان از بعد روانشناختی هم تحلیل کرد. در این واقعیت شکی نیست که تفاوت های فردی از جمله میزان هوش، تبپولوژی روانی، پایگاه اجتماعی، سطح سواد و ... بر نوع تدین افراد تأثیر می گذارد و پاره ای خاص از عناصر یک دین را شخصیت و رفتار وی برجسته می سازد و چنین است که به عنوان مثال دین اسلام برای ملی گرایان در «حب الوطن من الایمان» برای دانش جویان هنر در «ان الله جمیل یحب الجمال» و برای افراد خواب آلود در آیه ی «و جعلنا نومکم سباتا» خلاصه می شود.

 

        همانگونه که دو آشپز بسته به میزان مهارت خویش، از مواد یکسان دو نوع غذای متفاوت  می پزند، نوع دینداری افراد مختفل نیز از جهت ترکیب عناصر آن دین، متفاوت است. بر این اساس دین استعداد انواع کارکرد ها را دارد و ضروری است که ما به هنگام دین ورزی،  با هوشیاری و مراقبت مسئولانه از تأثیر امیال و گرایش های منفی خویش بر صبغه ی دینداری مان بکاهیم و سعی کنیم با تقویت گرایش مثبت خویش همچون عدالت خواهی، عزت طلبی، ستم ناپذیری، حقیقت جویی و ... تدین خویش را به این فضایل بیاراییم.

 

        مولوی رومی با درک تأثیر روانشناسی افراد بر نوع تدین آن ها، به زیبایی دین را به طنابی تشبیه می کند که هم می توان با آن از چاه نجات یافت و هم می توان چاه رفت:

 

        از خدا می خواه تازین نکته ها

 

        می نلغزی و رسی در منتها

 

        زانکه از قرآن بسی گمره شدند

 

        زین رسن قومی درون چه شدند

 

        مر رسن را نیست جرمی ای عنود

 

        گر تو را سودای سر بالا نبود

 

        همانگونه که در ابتدای مقاله ارائه شد مسائل و معضلات اجتماعی ریشه های متعدد دارند و برآیند تقصیر و خطای طرف های متعددی هستند. همینگونه فضای اجتماعی و از جمله مدارا و فرهنگ تساهل هم جز با همکاری و همگرایی عوامل مختلف اجتماعی ذیربط محقق و رایج نخواهند شد. در همین رابطه با دینداران مسلمان باید با درک شرایط لغزنده و وسوسه انگیز خویش از جمله: حسرت نسبت به شکوه و اقتدار پیشین، نفرت از فرودستی فعلی، وجود دشمن و تهدید خارجی علیه هویت دینی، نفی و طرد و تمسخر از سوی مخالفان و ضعف تکنولوژیکی و صنعتی، در صدد تدارک آموزش و پرورش صحیح و حفظ سلامت اخلاقی خویش برآیند و با یادآوری و تقویت باورهایی چون تضمین آسمانی بقای اسلام، مطالعه ی سیره ی عطرین و درخشان پیام آوران الهی، عنایت مداوم به آرمان ها و مقاصد والای دین و تثبیت ارزش های اخلاقی در منش و روان خویش، در دام انحراف و کژروی نیفتند و شروط اساسی و رفتار اجتماعی یعنی عدالت، احسان و ایثار را فراموش نکنند.

 

        نیروهای غیر دینی نیز باید با تدارک و تقویت حس واقع نگری و پرهیز از تکرار توهم تضاد دین و آزادی، دین و پیشرفت و دین و مدارا دست بردارند و به جبران خطای تاریخی روشنفکران شرق که همانا عدم شناخت جامعه خویش به عنوان اولین لازمه تئوری پردازی اهتمام ورزند.

 

                

 

        1-فکوهی ، ناصر تاریخ اندیشه ها و نظریه های انسان شناسی ص 207 تهران نشر نی 1381ش

 

        2-قانون ،فرانتس ، پوست سیاه و صورتکهای سفید ،  ترجمه محمد علی کاردان ص 96 تهران خوارزمی 1355 ش

 

        3 برای تفصیل بیشتر ، رک  عنان محمد عبدالله ، تاریخ دولت اسلامی در آندلس ، ترجمه عبدالمحمد آیتی ج2 انتشارات کیهان.

منبع : صلاح الدین نت

حيات طيبه و توسعه شخصيت

حيات طيبه و توسعه شخصيت

نویسنده: استاد محمود ویسی

حيات طيَبه يا به تعبير خودمانی تر زندگی خوشايند , حاصل و دستاورد يک شخصيت توسعه يافته اعم از زن يا مرد می باشد؛ به استناد آيه ی97 سوره نَحل:(من عمل صالحاً من ذکرٍ او انثی وهومؤمن فلنحيينه حياهّ طيبه ...) ايمان و ثمره ی آ ن يعنی عمل صالح است که به انسان, توسعه ی شخصيتی پايدارمی بخشدو در دنيا از حيات طيبه يا زندگی خوشايند بر خوردار می سازد و نهايتاً در آخرت نيز به نيکوترين و کامل ترين پاداش ها می رساند.

گر نشان زندگی ، جنبندگی است      خار صحرا هم سراسر زندگی است

هم جُعَل زنده است وهم پروانه ليک       فرقـها از زندگی تا زندگی اسـت



حيات طيبه و توسعه شخصيت

نویسنده: استاد محمود ویسی

حيات طيَبه يا به تعبير خودمانی تر زندگی خوشايند , حاصل و دستاورد يک شخصيت توسعه يافته اعم از زن يا مرد می باشد؛ به استناد آيه ی97 سوره نَحل:(من عمل صالحاً من ذکرٍ او انثی وهومؤمن فلنحيينه حياهّ طيبه ...) ايمان و ثمره ی آ ن يعنی عمل صالح است که به انسان, توسعه ی شخصيتی پايدارمی بخشدو در دنيا از حيات طيبه يا زندگی خوشايند بر خوردار می سازد و نهايتاً در آخرت نيز به نيکوترين و کامل ترين پاداش ها می رساند.

گر نشان زندگی ، جنبندگی است

                                                   خار صحرا هم سراسر زندگی است

هم جُعَل زنده است وهم پروانه ليک

                                                      فرقـها از زندگی تا زندگی اسـت

زندگی می تواند شيرين و خوشايند باشد ؛ زيرا نا اميدی و نارضايتی ، زيبنده ی مؤمن نيست.برخورداری از يک زندگی آرام ، شيـرين و رضايت بخـش ، يکی از آرزوهای ارزنده ی هر انسانی است. شما نيز می توانيد زندگی شيرين و رضايت بخش داشته باشيد ، اگر "روش" آن را بدانيد.زندگی نيز همچون هر کار ديگری نيازمند "مهارت" است و علت بسياری از ناکامی ها را بايد در فقدان روش و مهارت جست .

بخش مهم و قابل توجهی از مهارت های زندگی را "مهارت های شناختی" تشکيل می دهند و بسياری از موفقيت ها و شکست ها به طرز فکر و نگاه ما به زندگی بر می گردد.

زندگی زيباست ای زيبا پسند

                                            زنده اند يشان به زيبايی رسند

مطمئن باشيد که اگر شيوه ی فکر شما اصلاح شود، زندگيتان نيز تغيير خواهد کرد و آنگاه طعم شيرين يک زندگی مزيّن به آرامش و ايمان را خواهيد چشيد.

در لابه لای آيات قرآن و احاديث پيامبر (ص) آمو زه های فراوانی درباره ی زندگی خوشايند و ارتباط آن با توسعه ی شخصيت وجود دارد که مانند آنرا در جای ديگر نمی توان يافت ؛ زيرا آموزه های قرآنی به جهت اصالت و الهی بودنش به انسان اطمينان و آرامش خاصی می دهد. در اين نوشتار برآنيم که دست به کاری زنيم که غصه ها سر آيند و چهره ی زيبای زندگی را ديگر بار به آنان که تاکنون موفق به رؤيتش نگشته اند بنمايانيم تا بدانند که با ورود به شهر ايده آل حيات طيبه ، نشانی از حرمان، تباهی ،يأس ، پوچی و خود باختگی نخواهند يافت.

آنچه در آيينه ی فردای ماست

                                             چهره ی بی خدشه ی فردای ماست

         زيرا در غم ها و شادی ها با هم هستيم و

نـيش باشد زحـمتش باهـم کشيـم

                                                    نوش باشد شکـرش با هـم خـوريم

 

باشد که بتوانيم با بيانی ساده و روان به دور از مجادلات و استدلالا ت گيج کننده و کم فايده حق کلام را به جای آورده و آن چنان شويم که خوبان بودند و درسر انجام کار ، خدا را از خود خوشـنود ساخته و خود رستگار شويم.

فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد

                                                  ديگران هم بکنند آنچه مسيحا می کرد

 

از خشنودی تا خوشايندی

شادی و آرامش يا افسردگی و اضطراب ، ناشی از احساسی است که شما به نسبت زندگی داريد. احساس رضايت ، نشاط و آرامش می آفريند و احساس نارضـايتی منجر به تنش ، تشنج و نهايتاً بحران می شود.

آيا تاکنون با خود انديشيده ايم که منشأ احساسات ما چيست؟ احساسات ما را افکار و انديشه های ما بر می انگيزد. اين اصل را فراموش نکنيم که ما :(( آن گونه که می انديشيم زندگی می کنيم)). برای لذت بخش زندگی کردن ، کافی است که نگاه و نگرش خود را اصلاح کنيم . دشمن زندگی ما افکاری است که در سر داريم . حادثه ها هر چند تلخ و ناخوشايند باشند، منشأ احساسات ما نيستند، بلکه تلقی و ارزيابی ماست که احساسات خوب يا بد را توليد می کنند. بنابراين برای رسيدن به آرامش و کاهش فشارهای روانی و زودودن تنش ها، تشنج ها و بحران ها، نخست بايد ديد افکار ما تا چه اندازه ((صحيح و منطقی)) است.

ای برادر تو هـمان انـديشـه ای

 

                                            ما بقی خود استخوان و ريشه ای

گر گل است انديشه ی تو گلشنی

 

                                             ور بود خاری تو هيمه ی گلخنی

                                                       دفتر دوم 277- 278

 

بـــياييد واقع گرا بــاشيم و واقع گرا بينديشيم!

شناخت منطقی آن است که مطابق واقعيت ها و حقايق باشد؛ زيرا هم تفکرات خيالی و رؤيايی نادرست است و تفکرات منفی و تلخی که واقعيت ندارند . مثبت انديشی نياز عصر و نسل ماست. لازم نيست اگـردر شرايط دشوار قرار گرفتيم خيال کنيم که بهترين وضعيت را داريم؛ بلکه واقعيت شرايطی را که در آن قرار داريم بشناسيم و بدانيم که حوادث و پديده های تلخ زندگی آن قدر پيچيده نيستند که قابل حل و يا تحمل نباشند . در کنار همين مشکلات و با پذيرفتن آن ها می توانيم زندگی خوش و همواری داشته باشيم. برای رسيدن به آرامش نه لازم است به مواد مخدر روی آوريم ونه به تحليل های مخرب مطمئن باشيم . با ((واقعی کردن انديشه ها)) می توانيم به آرامش دست يابيم . چشم خود را بر روی حوادث نبنديم و آن هارا انکار ننماييم ؛ بلکه چشم خود را خوب باز کنيم و آن هارا خوب نظاره کنيم و بشناسيم . زندگی آسان و هموار در گرو شناخت صحيح دنيا و حوادث تلخ و شيرين آن است. انتظارات و توقعات خود را با واقعيت ها هماهنگ کنيم. تفکر منطقی و واقع گرا منجر به ((انتظارات)) واقع گرايانه می شود .راستی ما از دنيا چه انتظارتی داريم؟! آيا می دانيم که يکی از عوامل فشارهای روحی و روانی ، ناهماهنگی و عدم تناسب ميان انتظارات و ، واقعيت ها است. ما ممکن است انتظاری از دنيا داشته باشيم ، اما حوادث، زندگی را به گونه ی ديگری رقم زند؛آنچه خواسته ايم رخ نداده وآنچه رخ داده خواسته ی ما نبوده است . يعنی آنچه می بينيم نمی خواهيم و آنچه را می خواهيم ، نمی بينيم.اين تضاد موجب فشار روانی می گردد؛ بنابراين اگر انتظاراتمان را از دنيا با واقعيت ها تنظيم نمائيم، دچار تضاد نخواهيم شد.پس در اولين قدم ، بايد در صدد اصلاح انتظارات غير واقعی از دنيا بر آييم و به همين مناسبت لازم است که به پاره ای از واقعيت های دنيا اشاره ای داشته با شيم.

 

دنيا جای تن آسانی نيست!

ايها الناس !جهان جای تن آسانی نيست

 

                                                          مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نيست

همان گونه که از يک ليوان چای داغ انتظار يک نوشيدنی خنک را نداريم ، نبايد از دنيا نيز انتظار آسايش و راحتی بودن اندوه داشته باشيم، زيرا گل بی خار کجاست؟!

دنيا محل آسودگی مطلق نيست . آنجا که سراسر راحتی و آسودگی است بهشت است. طلب کردن ونيافتن، موجب احساس ناکامی می شود و احساس ناکامی منشأ فشار روحی و روانی است . ما ازآن جهت غمگين و افسرده می شويم که آنچه را طلب کرده ايم به دست نياورده ايم. ممکن است ما خيلی چيزها نداشته باشيم، اما فقدان آن ها موجب رنج و عذاب هم نشود ؛ زيرا آن ها را نمی خواسته ايم. تنها زمانی دچار فشار روحی می گرديم که آنچه را که می خواستيم به دست نياورده باشيم .

دنيا عرصه ی تلاش و امتحان است، نه پاداش و آرامش . يک کشاورز هنگام برداشت لذت کار خود را می چشد نه هنگام کاشت، دنيا مزرعه ی آخرت و ميدان تلاش و فعاليت است، نه جای آسايش و تنبلی . اين جا دنياست نه بهشت که هر چه می خواهيم اتفاق افتد و هرچه اراده کنيم آماده شود. ما به دنيا نيامده ايم تا آنگونه که می خواهيم زندگی کنيم؛ بلکه به دنيا آمده ايم تا هنر ومهارت خود را در هماهنگ شدن با فراز و نشيب های دنيا نشان دهيم .دنيا کارگاه امتحان است. سؤالات امتحان و مواد آزمون را ما طراحی نمی کنيم؛ بلکه بايد به امتحانات پاسخ دهيم تا شيرينی کارنامه ی توفيق و موفقيت را بچشيم. هميشه به ياد داشته باشيم که دنيا را ما تنظيم نمی کنيم و در عين حال سعادت و خوشبختی مانيز در همين است! اگر سؤالات آزمون به انتخاب دانش آموزان وبود ونبود امتحان به خواست آنان باشد، آيا هيچ دانش آموزی رشد خواهد کرد و به درجات عالی خواهد رسيد؟! لذا امتحان، مزاحم نيست؛ بلکه رشددهنده و تعالی بخش است. پس بهتر است به جای تغيير امتحان، در صدد پاسخ مناسب برآييم و اگر چنين شد هم توان مقابله با سختی ها را پيدا خواهيم کرد و هم در بستر آرامش خواهيم خفت.

 

معنای زندگی را دريابيم!

نويسنده ی آمريکايی کتاب روان شناسی شادی - آن گونه که خود نقل می کند- وقتی در بيست ودو سالگی به همه ی آن چه که می خواهد مي رسد، احساس پوچی و تيره روزی می کند و هيچ لزومی به ادامه ی زندگی نمی بيند و زندگی او دچار بحران هويت و بی معنايی رنج آوری می شود و حتی تصميم به خود کشی می گيرد ! اگررفاه و آسودگی کامل ، ستون فقرات خوشبختی است ، چرا انسان با داشتن همه ی آنهاگريبان خود را از پوچی نمی رهاند؟

يکی از عوامل تنش و فشار روانی ((بی معنا بودن زندگی)) است نه مرفه نبودن . علت احساس ناکا می ، فقدان مال و ثروت نيست ؛ بلکه ناکامی در معنايا بی است و در صورت بی معنا شدن زندگی انسان،به يک باره همه چيز تيره و تار خواهد شد. مال و رفاه  کم تر از آن است که به زندگی ما معنا و ارزش ببخشد . معنای زندگی را در يابيد تا بتوانيد از آن لذت ببريد! شناخت هستی و معنای زندگی ، يکی از عوامل مؤثر رضايت از زندگی است. امروزه در اروپا روان شناسان و روان پزشکان آشکارا ازفرويد، که ناکامی جنسی را خاستگاه ناراحتی های روانی می داند، روی برگردانده وبه((هستی درمانی))روی آورده اندکه مکتب مهنا درمانی يکی از آنها است.

به اين پرسشها پاسخ دهيد:((من از کجا آمده ام؟ چرا آمده ام؟ به کجا خواهم رفت؟))

يافتن پاسخ برای اين پرسش هايکی از عوامل مهم در شادابی و شادمانی شما خواهد بود و خواهيد ديد که بسياری از تنش های روحی شما جای خود را به انبساط روانی خواهد داد.

روزها فکر من اين است و همه شب سخنم

 

                                                               که چرا غافل از احـوا ل دل خويشتنم

از کـجا آمــده ام آمدنـم بـهر چـه بـود

 

                                                             بـه کـجا مـی ر وم آخـر نـنمايی وطـنم

((خدا)) روح و معنای زندگی است . معنای زندگی يعنی آن چيزی که برای آن زندگی می کنيم. چه چيزی ارزشمند تر از خدا وجود دارد که بتوان برای او و با او زندگی کرد؟ اين که می گويند همه ی کارهايتان را برای خدا انجام دهيد برای معنا بخشی به زندگی است و اين که درقرآن آمده انسان ((ازخدا)) است و ((به سوی خدا)) باز می گردد، يعنی زندگی بی معنا نيست. خدا عالی ترين معنای زندگی است که با رسيدن به آن هرگز احساس پوچی نخواهيم کردو به همين جهت است که قرآن کريم می فرمايد: ( اَلا بِذِکر اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوب ) آگاه باشيد که تنها ياد خدا آرام بخش دلهاست.

 

مديريت آرزوها!

{آرزوهايتان را مديريت کنيد} زيرا مؤمن با اگر و ای کاش گفتن و افسوس خوردن زندگی نمی کند. آرزو همچون مواد مخدری است که در آغاز انسان را مست و سرخوش می کند ودر پايان ، سيه روز و نگون بخت. از يک سو تاريخ زندگی ما در اين دنيا محدود است و از سوی ديگر آمال و آرزوهايمان نامحدود و رو به گسترش.

وقتی دامنه ی آرزوها  فراتر از ظرفيت عمر ما و گنجايش دنيا باشد، بسياری از آنها بر آورده نخواهد شد؛ چون امکان آن وجود ندارد و اين خود يکی از عوامل مهم افزايش فشارهای روانی و سرخوردگی است. لذا کسی که آرزوهايش بسيار زياد است رضايتش از زندگی نيز اندک است؛ پس برای اين که زندگی بهتری داشته باشيد، آرزوهای خودرا محدود و معقول سازيد. آويختن و دل بستن به آرزوهای دست نيافتنی، زندگی را سخت تر و تلخ تر می کند.

به دنيا دل نبنديد!

وقتی يک کشتی بخواهد در ساحل پهلو بگيرد، لنگر می اندازد. يکی از راه های آرامش اين است که زندگيتان را به چيزی پايدار و تغيير ناپذير پيوند زنيد. دلبستگی يعنی پيوند زدن. به ياد داشته باشيد که آنچه نبايد، دلبستگی را نشايد. يکی از واقعيت های دنيا ناپايداری آن است. دنيا به شدت متغير و دگرگون شونده است؛ از اين رو دلبستگی به آن تنش های فراوان در پی دارد. آن که به دنيا دل ببندد، نگران فردای خود، اندوهگين امروز و درحسرت ديروز خود است.

از آنچه داريد لذت ببريد!

برخی همواره خوشبختی را درچيزی می دانند که ندارند و در دست ديگران است. اين يک قالب فکری است. کسی که فکر او چنين قالبی داشته باشد، هرچه به او داده شود، کم است و بی ارزش. اين گونه افراد، همواره در آنچه ندارند زندگی می کنند و بديهی است که زندگی در آنچه نيست، دشوار است. شما هم داشته های خود را ناديده بگيريد و خوشبختی را در نداشته هايتان ببينيد، هيچ گاه به رضايت خاطر نخواهيد رسيد؛ چون به آنچه داريد نمی انديشيد، بلکه به آنچه نداريد می انديشيد.

ممکن است از خيلی چيزها محروم باشيد، اما بدون شک چيزهای بسياری داريد که می توانيد از آنها لذت ببريد و احساس خوشبختی کنيد. مشکل اينجاست که شما آنچه را داريدنمی بينيد. يکی از علل چنين حالتی آرزوهای دور و دراز است که پيش از اين درباره ی آن سخن گفتيم. علت ديگر مقايسه کردن زندگی خود با زندگی ديگران است. اگر زندگی خود را با زندگی های بهتر مقايسه کنيد، آنچه را داريد نمی بينيد و آنچه را گه نداريد بزرگ می شماريد. آن کوچک سازی و اين بزرگ نمايی، همانند دو لبه ی قيجی، برای تکه تکه کردن زندگی شمابه کار خواهند افتاد.

چنين قياس های ناروايی شما را از لذت آنچه داريد محروم می سازد. به همين جهت خداوند متعال  راهکاری را نشان داده و فرموده است: به آنچه ما به گروه هايی  از مردم داديم چشم مدوز و غمگين مباش.(سوره حجر/88) پس بياييد آنچه را که داريم بشناسيم و لذت ببريم.

مرا در خانه سروی هست کاندر سايه ی قدش

 

                                                                      فراغ ازسـرو بسـتانی و شـمشاد و چـمن دارم

 

بر خود سخت نگيريد!

گاهی سخت بودن زندگی، محصول سخت گيری ما است. زندگی آن قدر که می پنداريد سخت و دشوار نيست. هميشه واقعيت، تحمل پذير است. اين ما هستيم که نسبت به سختی های آن اغراق می کنيم و درجه ی دشواری آن را بالا می بريم.

گفت آسان گير بر خود کارها کز روی طبع

 

                                                                 سخت می گيرد جهان بر مردمان سخت کوش

تلاش کنيد و نگران نباشيد!

رزق و روزی يکی از نگرانی ها و دغدغه های زندگی ما است. اين نگرانی تاوقتی که در حد معقول و معمول خود باشد، مشکلی در زندگی ما پديد نمی آورد. نگرانی معمول آن است که مارا به تحرک و تلاش برای کسب روزی وادارد. کسی که اين نگرانی را نداشته باشدسست و تنبل خواهد شد. برای رسيدن به روزی تلاش کنيد و مطمئن باشيد که خدا روزی شمارا خواهد رساند.

فراموش نکنيد که نه خدا جای تلاش را می گيرد و نه تلاش جای خدا را ! قانون روزی، حرکت از شما برکت از خداست. نه اينکه همه چيز را از تلاش خود بدانيم و توکل را فراموش کنيم؛ پس در انديشه ی روزی باشيد و برای آن بکوشيد. اين مقدار از نگرانی و بيمناکی، زيان روانی نخواهد داشت. مشکل از آن جا آغاز می شودکه در عين کار کردن، پيوسته و به صورت فزاينده نگران و مضطرب فردا باشيداين نوع نگرانی فشار روانی فراوانی بر شما تحميل می کند و آينده ای تيره و تار در برابر چشمانتا ظاهر می کند و شمارا يا به نااميدی يا به حرص می کشاند. لذا با ايمان به مقدَّر بودن روزی، احساس آرامش شکل خواهد گرفت واز زندگی لذت بيشتری خواهيد برد.

نکته ی ديگر اينکه روزی شما بر گذر زمان توزيع شده است. انتظار نداشته باشيد روزی تمام عمرتان را در لحظه ی حال در چنگ خود داشته باشيد. ما عمری طولانی تر از آنجه هست برای خود تصورمی کنيم و درعين حال نيز انتظار داريم در حال حاضر، روزی تمام عمرمان حاضر و آماده باشد. تصور می کنيم آماده نبودن روزی آينده مساوی است با تيره روزی و ناکامی امروز. همان گونه که يک کارمند، کار تمام سی سال را در يک روز انجام نمی دهدو حقوق تمام سی سال را نيز در يک روز دريافت نمی کند، شما هم روزی عمرتان را يک جا دريافت نخواهيد کرد. حال اگر شما اندوه تمام عمر را امروز بر خود وارد سازيد، بدون شک وضعيت شکننده ای بر خود تحميل خواهيد کرد.

هان توکل کن مار زان پـا و دست

 

                                                   رزق تو از تو به تـو عـاشق تر است

حرص چرا؟!

خداوند ذوالجلال روزی را بر اساس مصلحت انسان تنظيم کرده است؛ اما انسان بسياری از گرفتاري های خود رابه کم بودن روزی نسبت می دهد. او تصور می کند افزايش مال، يعنی افزايش خوشبختی؛ بر همين اساس به تلاش فزاينده و پايان ناپذيری برای کسب دارايی بيشتر خواهد افتاد. اين جا است که رذيلت حرص سر بر خواهد آورد و هيچ تأثيری نيز در روزی انسان ندارد. حرص و طمع نه تنها بر خوشبختی نمی افزايد، بلکه رضايت ما ار زندگی می کاهد و بر فشار روحی روانی خواهد افزود؛ بنابراين بر خدا توکل کنيد و حريص مباشيد تا آسوده زندگی کنيد.

بخل هرگز!

اگر مال، محور خوشبختی شود، حريص می شويم تا بيشتر جمع کنيم و بخيل می شويم تا کمتر مصرف کنيم. همه ی اينها برای اين است که مال بيشتری نزد خود نگه داريمغافل از آنکه شخص بخيل به سوی فقر می شتابد. ترساز فقر، انسان را به بخل می کشاند و انسان بخيل همچون فقرا زندگی می کند؛ زيرا هم

از آينده مضطرب است و هم در اندوه مال وهم در اجتماع جايگاه پسنديده ای نخواهد داشت.

خزانه دار ديگران نباشيم!

آنچه گاه شما را می آزارد، نداشتن اموال ذخيره شده است.وجود پشتوانه ی مالی در حد معقول، پسنديده است؛ اما اگر ذخيره ی قابل انتظارتان را نداريد و ياحتی هيچ ذخيره ای نداريد، نگران نباشيد؛ بدانيد که فقط آنچه را مصرف می کنيد، مال شماست نه آنچه را که ذخيره می کنيد.آنچه جمع می شود در حقيقت برای ديگران ذخيره شده است. دراين صورت شما خزانه دار ديگران شده ايد. با زحمت فراوان وبا تحمل محروميت های بسيار، مالی را جمع می کنيم تا ديگران بدون زحمت آن را مصرف کنند؛ پس نبايد از فراوان نبودن مال رنجيد، بلکه بايد خرسند بود که زحمت جمع کردن و نگهداری مال ديگران را برخود هموار نکرده ايم!

گنج قناعت!

اکنون به خوبی می توان حکمت قناعت را فهميد.اگر رزق و روزی، تضمين وتقسيم شده است و اگر حريص بودن بر آن نمی افزايدو اگر فقط آنچه را مصرف می کنيم روزی ما است، بهتر آن است به آنچه خداوندمی فرستدرضايت دهيم و گره از جبين بگشائيم. کليد رضايت در زندگی، قناعت است.قناعت موجب کم شدن روزی نمی گردد، همانگونه که حرص برآن نمی افزايد و قانع بودن نيز از آن نمی کاهد. در اين صورت اگر به آنچه تعيين شده راضی باشيد، آرامش خواهيد يافت. صفای زندگی شما در قناعت است؛ اگر از زندگی رنج می بريد، ببينيد آيا فردی قانع هستيد يا نه؟!

کيميای سعادت!

تنهايی، تلخ و آزاردهنده است. انسان دوست دارد با ديگران و در کنار آنان باشد و با آنان رابطه برقرار کند. دوستی و اختلاط با ديگران يک نياز عاطفی است؛ زيرا انسان در تنهايی، احساس خلأ می کند؛ احساس دردآوری که هيچ چيز از قبيل ثروت و شهرت و رياست و مدرک آن را پر نخواهد کرد.

يکی از لذت های زندگی معاشرت با دوستان و آشنايان است. کسانی که ارتباط های سالم و سازنده ای با ديگران دارند از نشاط، شادابی و آرامش بيشتری برخوردارند. لذا آنچه معاشرت با ديگران را لذت بخش می سازد(( انس و همدلی )) است. انس و الفت، زندگی شما را از خشکی و شکنندگی می رهاند و به آن گرما و لطافت خاصی می بخشد.بخش مهمی ازآرامش  زندگی شما در اين است که با خانواده، دوستان و فاميل خود، رابطه ی خوبی داشته باشيد.

خداوند ميان همسران مودت و رحمت قرار داه است(سوره روم /21). بنابراين همسر مايه ی آرامش است. ارتباط با فاميل (صله رحم) نيز نـقش مؤثری در تأمين بهداشت روانی شـما خواهد داشت. مسأله ی ارتباط با يگران و معاشرت سالم از جايگاه ويژه ای برخوردار است؛ نگوييد مشکل دارم و نمی توانم،زيرا يکی از راه های حل مشکلات شما همين است.

لذت انس و نعمت قرب!

آيا تاکنون به ناله ی نی گوش سپرده ايد؟

بشـنو از نـی چـون حکـايت مـی کند

 

                                                        وز جــدايـی ها شکــايت مــی کند

کــز نـيـستان تــا مــرا بـبريـده انـد

 

                                                      درنـــفيـرم مــرد و زن نـــالـيده انــد

سـيـنه خـواهـم شرحه شرحه از فراق

 

                                                        تـــابگــويـم شـرح درد اشــــتياق

هـرکسـی کو دورمانـد از اصل خويش

 

                                                        بـاز جـويد روزگار وصـل خـويش

ناله ی نی، شکوائيه جدايی و فراق است؛ ناله ی غريبی و تنهايی است. وطن نی ، نيستان است. وطن ما کجاست؟ ما از ديار خاک نيستيم و تنها رها نشده ايم. گاهی چنين بی قرار می شويم که هيچ نعمت يا لذتی ما ارضاء نمی کند و باز هم بهانه می گيريم، چرا؟! دل آدمی تا به اصل خودش وصل نشود آرام نمی گيرد. خدا، وطن ما و مهم ترين و اساسی ترين نياز ماست. اگر خدا نباشد زندگی سرد و آزار دهنده خواهد بود. خداوند در بيان اين حقيقت می فرمايد: هر کس از ياد من  روی گرداند، زندگی سختی خواهد داشت(طه/ 124).

و دل ها تنها با ياد او آرامش خواهند يافت. اينجاست که فلسفه ی راز و نياز با خدا مشخص خواهد شد؛ زيرا خدا بهترين مونس، و همراز انسان است. روح جدا افتاده ی ما، نياز به ارتباط با اصل خود دارد؛ بدون اين ارتباط، پژمرده و افسرده می گردد و نماز بهترين جلوه ی اين ارتباط است .

ای خدا! ای پـاک و بی انـباز و يار

 

                                                   دست گير و جرم مـا را در گـذر

ای خدا! ای قادر بی چند و چـون

 

                                                  واقــفی بـر حــال بـيرون و درون

 

ای خدا! ای فضل تو حاجت روا

                                               بــا تــو يـاد هـيچ کـس نــبود روا

منبع : وبلاگ مجمع قرآن سنندج

مصدر وظايف و حقوق زن در اسلام

مصدر وظايف و حقوق زن در اسلام

دکتر  سعيدرمضانی بوطی

وظايفی که اسلام آنهارا مربوط به زنان ميداند مصدرش تنها و تنها عبوديت و بندگی زن برای ذات اقدس الهی است.عبوديت و بندگی برای خداوند سبحان هم يکی از نخستين حقايق اسلام و روشن ترين واقعيت در نظام آفرينش و نخستين مستلزمات اعتقاد به وجود خداست.پيداست که زن ومرد در همين حقيقت با هم تفاوت ندارند, چرا که عبوديت از مملوک بودن نشأت می گيـرد وبی ترديد هر کدام اززن و مردهم مملوک خدا هستندو راهی برای تشخيص تفاوت عبوديت در آنها وجود ندارد.وظايفی که خداوند مردان را به آنها مکلف ساخته درست همان وظايفی هستند که زنان را نيز بدان مکلف ساخته است.



مصدر وظايف و حقوق زن در اسلام

دکتر محمد سعيدرمضانی بوطی

وظايفی که اسلام آنهارا مربوط به زنان ميداند مصدرش تنها و تنها عبوديت و بندگی زن برای ذات اقدس الهی است.

عبوديت و بندگی برای خداوند سبحان هم يکی از نخستين حقايق اسلام و روشن ترين واقعيت در نظام آفرينش و نخستين مستلزمات اعتقاد به وجود خداست.پيداست که زن ومرد در همين حقيقت با هم تفاوت ندارند, چرا که عبوديت از مملوک بودن نشأت می گيـرد وبی ترديد هر کدام اززن و مردهم مملوک خدا هستندو راهی برای تشخيص تفاوت عبوديت در آنها وجود ندارد.

وظايفی که خداوند مردان را به آنها مکلف ساخته درست همان وظايفی هستند که زنان را نيز بدان مکلف ساخته است.

غالباً از اين وظايف به« حقوق خداوند» تعبيرمی شودکه از آن جمله حديثی است که مسلم با سند خود از معاذ روايت کرده که رسول خدا (ص) فرمود:«حق خداوند بر بندگانش آن است که وی را بپرستندوبرای او انبازی قرار ندهندوحق بندگان هم بر خداونداين است که در صورت پرستش او و انباز نگرفتن برای او , ايشان را عذاب ندهد».

اين حديث دربردارنده ی همان چيزهايی است که ما ازآنها به«حقوق و واجبات» تعبيرکرده ايم که ازمورداول به«حقوق خداوند» و ازمورد دوم به«حقوق بندگان» تعبير نموده ايم .

 

با تأمل درفرمايش رسول خدا(ص)درحديث مزبور«حق خداوند بر بندگانش»روشن ميشود  که واژه ی«عباد» در اينجا تنها عباديت از مردان نيست بلکه از راه قاعده ی تغليب مرد و زن راهم در بردارد و اين خود مؤکد اين است که نسبت به وظايفی که بندگان خدا بدانها مکلفند , ميان مردان و زنان  تفاوت وجود ندارد.

 

شايد سؤال شود چرا مردان تکليفاتی بر دوش دارند که زنان بدانها مکلف نيستند و درمقابل نيز چرا زنان تکليفاتی دارند که مردان ندارندکه از جمله ی نوع اول تأمين مخارج خانواده و رفتن برای برگزاری نمازجمعه است وازجمله ی نوع دوم کار مادری و سترمظاهرزيبايی بدن در برابر مردان بيگانه می باشد که تنها وظيفه ی زنان است. پاسخ اين است که اين تفاوت  ناشی از تفاوتی نيست که ميان« مردبودن» و« زن بودن» وجود دارد. بلکه از عوامل بيرونی سرچشمه می گيرد که مربوط به فلسفه و مصالحی است که اين وظايف به خاطر آنها تشريع گرديده است.

 

به عنوان مثال هدف از تشريع برگزاری نماز جمعه تقويت وحدت مسلمين در شعار و عقيده است اما ارزش اين فلسفه و هدف زمانی مشخص است که به خاطر آن مصلحتی مهم تر از دست رود. پس چنانچه مصلحتی مهم تر, با آن در تضاد بود , به خاطر ترجيح و انتخاب اين مصلحت مهم تر , حکم وجوب نماز جمعه ( صرف نظر از اينکه نمازگزار زن باشـد يا مرد )

 

ساقط خواهد شد.مردی که حضور وی در نماز جمعه ايجاب می کند که مريض خود را ترک کند و بدون پرستار بماند,مکلف به شرکت در نماز جمعه نخواهد بود.

 

و هنگامی که حضور زن در نماز جمعه جای اين گمان را داردکه مصلحت پرورش بچه های خردسالش ناديده گرفته شود پس وجوب شرکت در نماز جمعه از زن ساقط خواهد شد .

 

روشن ترين دليل هم بر اين نکته , اين است که هر گاه زن در برگزاری نماز جمعه با مردان مشارکت داشت جمعه ی او صحيح و برای نماز ظهرش کفايت می کند. زن در اين خصوص به مردی می ماند که به خاطر همين عذر شرعی نماز جمعه از او ساقط شده ولی در عين حال که محققاً نمازش صحيح است.

 

اين داخل در همان قاعده ی فقهی است که می گويد« هر که نماز ظهرش قبول باشد, نماز جمعه ی او نيز قبول است».

 

در واجب شدن جهاد نيز سخن همين است , چرا که از جمعه بارزترين شرايط اين است که خروج در راه جهاد و اقدام به آن موجب نشود تا وظيفه ای ديگر که به لحاظ اهميت از جهاد بزرگ تر يا دست کم همچون آن است ناديده گرفته شود. پس چنانچه خروج درراه جهاد موجب اين امر گرديد اين خود سبب خواهد شد که حکم وجوب جهاد از فرد مجاهد , خواه مرد و خواه زن ساقط شود.

 

از جمله ی مصاديق به اجرا گذاشتن اين حکم درخصوص مردان اين است که مردی خدمت  رسول خدا (ص)آمد واز ايشان اجازه ی خروج در راه جهاد خواست رسول خدا (ص) فرمودند :آيا پدر ومادرت زنده هستند ؟ گفت : بلی , پيامبر(ص) فرمودند : پس در راه خدمت به آنان جهاد کن . (روايت از بخاری و مسلم)

 

ساقط شدن جهاد از زن نيز از جمله ی اجرا و تطبيق های همين حکم است , زيرا خروج زن در راه جهاد جای اين گمان را دارد که مسئوليتی مهم تر از جهاد يعنی پرورش و مراقبت از بچه های خرد سالش شانه خالی کند واين در حالی است که همه ی ما می دانيم وصف «مردبودن» و يا « زن بودن» در سقوط جهاد تأثير گذار نيستند. دليل اين حرف ما همين است که هرگاه نقطه ای از سرزمين اسلام بر اثر تصرف يا تجاوز به حق مسلمانان توسط دشمن, اهميت جهاد به سطح بسيج عمومی درآمد در اين هنگام جهاد بر آحاد مسلمين(اعم از زن و مرد) واجب خواهد شد , چرا که در چنين شرايطی اهميت آن بر ديگر مصالح که موجب ساقط شدن جهاد دوره ای , يعنی جهاد در بيرون از جامعه ی اسلامی است, برتری دارد .

 

کوتاه سخن آنکه مقوله ی« زن بودن» و «مرد بودن» به خودی خود در تفاوت احکام وظايف زن و مرد هيچ نقشی ندارد بلکه اگر تفاوتی هست تنها ناشی از عوارض و اوضاع بيرونی است که ما پاره ای از آنها را  به عنوان مثال آورديم.

 

در حديث زير می توان نکته ای را که به تفصيل بيان داشتيم ملاحظه کرد واز آن اطمينان حاصل نمود , آنجا که امام احمد در سند خود و نسائی در سنن خود از حديث ام سلمه روايت کرده اند که وی به رسول خدا (ص) فرمود: مارا چه شده که همچون مردان در قرآن از ما نامی نمی رود؟به همين مناسبت خداوند اين آيه را نازل فرمود : آيه ی 35 سوره ی احزاب : اِنَّ المسلمين و المسلمات و ...

 

می بينی که خداوند متعال چگونه مردان وزنان را با هم در يک رشته واجبات که خلاصه ی تکاليف شرعی را در بردارد , ترتيب داده , بدون آنکه به خاطر ايجاد تفاوت در ميان احکام برای مقوله ی «مردبودن» و« زن بودن» اعتباری قايل شده باشد. بنابراين منبع وظايفی که خداوند بر دوش زن گذاشته , فقط واقعيت بندگی برای خداست ومنبع حقوقی که خداوند از راه دين و شريعت آنها را به وی ارزانی داده فقط انسان بودن اوست .

 

همانگونه که مساوات مرد با زن بودن در مقوله ی بندگی برای خدا , مستوجب مساوات آنان در وظايف می باشد چنانکه ديديم مساوات مرد با زن در انسان بودن مستوجب يکسانی آنان در اخذ حقوق است .

 

بر اين اساس چنانچه که ديده شد در يکی از حقوقی که خداوند بر بندگانش مقرر فرموده ميان زن ومرد تفاوتی نمود کرد , بايد دانست که اين تفاوت ناشی از عامل زن بودن در ذات خود نيست بلکه ناشی از عوارض بيرونی است که گاه با مرد و گاه با زن همراه است و چه بسا اين عوارض , بر اثر اوضاع و عواملی که اوضاع اجتماعی به طور غالب آنهارا تحميــل می کند و متوجه زنان می گردد.

------------------------------------

منبع : زن درميان شفافيت شريعت الهی و تيرگی فرهنگ غرب

مؤلف : دکتر محمد سعيدرمضانی بوطی

مترجم : فريد قادری

منبع : وبلاگ مجمع قرآن سنندج

آنگه که دعوتگر خلوت می کند!

آنگه که دعوتگر خلوت می کند!

نوشته: منیر ابن احمد خالدی /  ترجمه: فاطمه کردی تمندانی

من در سیره پیامبر خدا (ص) آن قسمتی را که سرشار از فوائد و درسهای تربیتی و اجتماعی زیادی است می خواندم: نکته ای را که قبلاً چندین بار مرا به درنگ و توقف واداشت اما نحوه برخوردم با آن متفاوت بود شاید من در آن موقع نیازمند به آن بودم یا با تمام وجود از سیرت پیامبر خدا متأثر شده بودم.من در مورد آن نکته که نیازمند تفکر و تدبر است ، اندیشیدم براستی چرا پیامبر نیازمند چنین چیزی بود.در کتاب با ارزش رحیق المختوم ذکر شده است هنگامیکه سن آن حضرت (ص) به چهل سال رسید تأملات و اندیشه های آنحضرت (ص) فاصله عمیق میان او و قومش را گسترده تر کرد و گوشه نشینی را می پسندید.



آنگه که دعوتگر خلوت می کند

نوشته: منیر ابن احمد خالدی /  ترجمه: فاطمه کردی تمندانی

من در سیره پیامبر خدا (ص) آن قسمتی را که سرشار از فوائد و درسهای تربیتی و اجتماعی زیادی است می خواندم: نکته ای را که قبلاً چندین بار مرا به درنگ و توقف واداشت اما نحوه برخوردم با آن متفاوت بود شاید من در آن موقع نیازمند به آن بودم یا با تمام وجود از سیرت پیامبر خدا متأثر شده بودم.

من در مورد آن نکته که نیازمند تفکر و تدبر است ، اندیشیدم براستی چرا پیامبر نیازمند چنین چیزی بود.

در کتاب با ارزش رحیق المختوم ذکر شده است هنگامیکه سن آن حضرت (ص) به چهل سال رسید تأملات و اندیشه های آنحضرت (ص) فاصله عمیق میان او و قومش را گسترده تر کرد و گوشه نشینی را می پسندید.

لذا آرد جو یا گندم و آب را بر می داشت و بسوی غار حرا واقع در کوه نور که به مسافت دو میل از مکه دور بود می رفت. طول این غار چهار ذراع و عرض آن یک ذراع و یک سوم ذراع از ذراع آهنی بود.

ماه رمضان را اینجا می گذراند و هر مسکینی که اینجا پیش او می آمد به او غذا می داد و وقت خود را در عبادت و تفکر در منظره های کائنات و آن قدرت شگفت انگیزی که در پس آنها بود سپری می نمود و از اینکه قوم دارای عقائد مشرکانه زشت و شوم و پندارهای واهی و بی اساس بودند هم به هیچ وجه اطمینان و آرامش نداشت.

در واقع عمل گوشه نشینی و خلوت گزینی آن حضرت (ص) هم قسمتی از تدبیر خداوندی بود تا از این طریق او را به آن امر عظیم و سترگی که در انتظارش است عادت بدهد.

و این عمل برای هر روحی که می خواهد در واقعیت زندگی بشری تاثیر بگذارد و آنرا دستخوش تغییر و دگرگونی سازد لازم است.

لازم است که این روح گاهگاهی خلوت گزیند و گوشه نشینی اختیار کند و از سرگرمی های زمین و از سرو صداهای زندیگ و کوچکترین غمها و پریشانی های مردم هم دور باشد.

در دریای متلاطم زندگی و در دروازه های وحشتناک و فشارها، نشیب ها و فرازهای آن لازم است که با نفس خود مدتی تنها بماند........با آن صحیبت نماید ........آنرا سرزنش کند..........او را محاسبه کند ..........آنرا تقویت نماید........و به او جرات و شهامت بدهد.

در مسجد ، جائیکه سکون، آرامش، و خشوع حاکم است ، جائیکه تو آن را جهت عبادت بر می گزینی و در کنار ستونهایش در حالی می نشینی که کتاب پروردگار جهانیان در پیش روی تو باشد.

یا بر ساحل و کناره های دریا جائیکه محل آرامش و تآمل است در مورد امواج متلاطم در و آسمان نیلگون که رنگ نیلی آن با رنگ دریا یکنواخت می اندیشی و به پرندگان زیبا نظاره می کنی که چه زیبا در پهنای فضا مشغول تسبیح اند و در مورد عظمت و بزرگی آن ذاتی که اینها را ساخته و پرداخته به تفکر می نشینی یا در تاریکی های شب آنگاه که اخلاص به اوج خود و ترس و خشیت به بالاترین درجه و فروتنی و احساس خواری به انتها می رسد و غیر از الله سبحانه و تعالی هیچکس همراه تو نیست او مراقب توست وتو خود از بین همه انسانها تنهاتر و ناتوان تر هستی و در ان لحظه فقط یاری الله همراه توست.

لحظاتی که در آن از تمام چیزها دوری می گزینی و در آن لحظات با آفریننده و روزی دهنده خود خلوت می گزینی با آن ذاتی تنها می شوی که فقط برای او کار می کنی و رد جهت دستیابی به رضایت او تلاش می نمایی .

لحظه ای که در آن در مورد کوتاهی هائی که در قبال پوردگارت داشته ای می اندیشی . چه بسا نمازهایی با جماعت بوده اند که تو در آنها کوتاهی کرده ای .... چقدر تکبیرهای تحریمه بوده اند که از دست تو رفته اند... چه بسا شب هایی سپری شدند و تو برای خدا سجده ای نکردی که به وسیله آن به عظمت و بزرگی آفریننده خویش اعتراف بکنی و حتی یک آیه هم تلاوت ننموده ای . چه بسا کارهاو فعالیت های دعوت اسلامی بوده اند که تو در آنها کوتاهی کرده ای و چه بسا تلاش هائی بودند که لازم بود تو آنها را انجام بدهی اما تو آنها را رها کردی و نیک می اندیشی که چه اندازه کار و فعالیت در راه خدا نموده ای و چقدر سرمایه در راستای امور دنیوی صرف نموده ای؟

لحظه ای که با پروردگارت تماس می گیری و به آن می رسی و در این لحظه روح تو بلند می شود و ایمانت بالا می رود تا جائی که آسمان را در آغوش می گیرد . نشستی که در آن در مورد آتش و مناظر وحشتناک آن می اندیشی و گمان می کنی که از اهل آتش هستی و تو را در شعله های خشمگین آن می پیچیند... و همچنین در مورد بهشت و نعمتهای آن تفکر می کنی .

گوشه نشینی که قلب تو در آن مملو از ایمان و اخلاص و خشوع و فروتنی در مقابل الله می شود... نظر تو به رضای آفریینده و تو به رضای آفریننده تو و تلاش تو در راستای آن است .

آنگاه دستی را دراز نمی کنی و قدمی را بر نمی داری و زبانت را به حرکت در نمی آوری مگر اینکه اخلاص قلب را برای خدای عز وجل حمل کرده باشد و آنگاه تو با خدا و برای خدا و همراه خدا هستی …

منبع : مجله دعوت و تربیت

تاریخ قدس و رابطه ی آن با تاریخ مسلمین

تاریخ قدس و رابطه ی آن با تاریخ مسلمین

 تلخیص وگردآوری : یاسین عبدی

شهر قدس یکی از پر ماجراترین شهرهای کره ی زمین در طول چهار هزار سال اخیر است آغاز شهرت این شهر به هنگامی بر می گردد که موسی پیامبر قصد نمود به قدس حمله کند و آن شهر را مرکز توحید قرار بدهد و از دست طایفه ی جباری که آنجا بودند در بیاورد . بنی اسرائیل که ضعیف الایمان بودند فرمان موسی را نپذیرفتند و از فتح قدس محروم ماندند بعد از آن یوشع بن نون نخستین خلیفه ی موسی همراه با مومنان تربیت شده شهر قدس را فتح کرد مدت 200 الی 300 سال قدس مرکز توحید بود اما بعد از اینکه بنی اسرائیل به فساد پرداختند و احکام خدا را تحریف کرده و زیر پا گذاشته مجدداًپادشاهان بابل به قدس حمله کردند


تاریخ قدس و رابطه ی آن با تاریخ مسلمین

 تلخیص وگردآوری : یاسین عبدی

شهر قدس یکی از پر ماجراترین شهرهای کره ی زمین در طول چهار هزار سال اخیر است آغاز شهرت این شهر به هنگامی بر می گردد که موسی پیامبر قصد نمود به قدس حمله کند و آن شهر را مرکز توحید قرار بدهد و از دست طایفه ی جباری که آنجا بودند در بیاورد . بنی اسرائیل که ضعیف الایمان بودند فرمان موسی را نپذیرفتند و از فتح قدس محروم ماندند بعد از آن یوشع بن نون نخستین خلیفه ی موسی همراه با مومنان تربیت شده شهر قدس را فتح کرد مدت 200 الی 300 سال قدس مرکز توحید بود اما بعد از اینکه بنی اسرائیل به فساد پرداختند و احکام خدا را تحریف کرده و زیر پا گذاشته مجدداًپادشاهان بابل به قدس حمله کردند و در آنجا حدود پانصد هزار نفر از مردم قدس را قتل عام کردند و بقیه را به عنوان برده به بابل بردند دوازده سال یا کمی بیشتر پادشاه فارس آمد و از نو یهودیان اسیر شده را به اور شلیم برگرداند و از نو برایشان هیکل سلیمان درست کرد با بعثت رسول خدا عیسی مسیح یهودیان با رومیان هم دست شدندو علیه پیامبر خدا اقدام کردند وهم کاری کردند با بت پرستان در تعقیب پیروان مسیح مدت دویست سال تمام بعد از مسیح یهودیان جز خیانت به دین خدا و فساد و تباه کاری کار دیگری نمی کردند ازسال 250 میلادی که پادشاه روم مذهب مسیحیت را پذیرفت یهودیان هم تسلیم شدند و به فرمان پادشاه مسیحی شهر قدس را تخلیه کردند از سال 250 میلادی تا 620 میلادی که قدس در اختیار مسیحیان بود ورود یهودیان به شهر قدس ممنوع بود با بعثت رسول اکرم(ص) و خلافت خلفای راشدین(رض) بعد از پیامبر رحمت(ص)علی الخصوص خلافت عمر فاروق (رض)که در تاریخ اسلام به نام دوران طلایی معروف است به فتو حات خارج از عربستان توجه کامل شد عمرفاروق در سال سوم یا چهارم خلافت خود به چهار نفر از فرماندهان لشکر شام (( ابو عبیده بن جراح ، معاذبن جبل ، یزید بن ابو سفیان ، عمرو بن عاص )) دستور محاصره ی شهر قدس را داد محاصره چند ماهی به طول کشید دفاع شهر قدس هم خیلی ضعیف بود اما چون فاروق اعظم فرمان داده بود که شهر قدس بدون خونریزی فتح شود چون تا آن روزگارساکنان شهر قدس شانزده بار قتل عام شده بودند عمرو عاص نامه ای به عمر نوشت و خطاب به او گفت : برای فتح قدس بدون خونریزی آمدن خودتان ضروری است .

عمر هم پس از مشورت با بزرگان اصحاب تصمیم گرفت به سوی قدس حرکت کند و علی کرار(رض) را به عنوان جانشین خود در مدینه تعین کرد سران روم در بیت المقدس چون شنیده بودند که خلیفه ی مسلمین برای فتح قدس به آنجا آمده ترس و وحشت آنها را فرا گرفت و خداوند چون اراده فرموده بود که این بار قدس بدون خونریزی فتح شود به دل آنها انداخت که تسلیم شوند آنها هم بدون مقدمه درهای شهر را باز کردند بیرون ازشهر جلسه ای تشکیل دادند که در یک طرف عمر و لشکریانش و در طرفی دیگر امیر قدس و رجال دین مسیحی صلح نامه ای نوشتند که ازمهمترین بندهای صلح نامه چنین بود:

 1- مسلمانان تعهد کردند که مسیحیان را با کلیسا و انجیل و صلیبشان در امان باشند و آزاد و به جای زکات سالیانه مبلغی به عنوان جزیه بدهند

 2- مسیحیانی که نمی خواهند آنجا بمانند حق دارند آنجارا با کلیه ی امکاناتی که دوست دارند یا می خواهند ترک کنند .

 3-بنابر تقاضای مسیحیان مسلمانان تعهد کردند که یهود به بیت المقدس بر نگردد چون مسیحیان ترس داشتند در سایه ی لطف و عطوفت و مهربانی اسلام یهودیان دوباره به قدس برگردند و به این صورت شد که در سال 15 هجری پیمان نامه ای بین عمر خلیفه ی دوم مسلمانان و رهبران شهر قدس امضا شد و بدین صورت قدس بدون خونریزی فتح شد . پس از امضای صلح نامه عمر به بازدید از شهر پرداخت و وقتی که موقع نماز عصر فرا رسید عمر به اتفاق همراهان از کلیسا بیرون رفتند و خواستند نماز خوانند متصدیان کلیسا گفتند که ای خلیفه ی مسلمین ما همه یک خدا را می پرستیم این جا هم برای پرستش خداست هم این جا هم نماز بخوانید اما عمر بیرون رفت و کمی دورتر از مکان کلیسا در فاصله ی 50 متری آن جا نماز خواند و به کلیسا بر گشت وقتی ملاحظه کرد کشیشان ناراحت شده اند گفت ما در عهد نامه نوشتیم که کلیساهایتان سالم بماند اگر من این جا نماز می خواندم این جا محل نماز خلیفه می شد و نسلهای آتی مسلمانان به بهانه اینکه خلیفه مسلمین اینجا نماز خوانده این جا را خراب می کردند و من نخواستم اساس خرابی کلیسای شما را امضاء کنم به همین خاطر است هم اکنون مقابل کلیسای قیامت به فاصله ی 50 متری بیت المقدس مسجدی به نام مسجد عمرفاروق وجود دارد که حدود بیست سال پیش صهونیستها آن را آتش زدند صرفا به خاطر اینکه رو به روی کلیسای قیامت وجود دارد. از آن زمان به بعد شهر قدس به مدت 400 سال در تصرف مسلمانان بود و از شهرهای پر جمعیت مسلمانان بود .

در قرن چهارم هجری اتحاد صلیبی به فتوای پاپ اعظم ایتالیا ،فرانسه وانگلیس قدیم اعلان جنگ کردند واز راه دریا آمدند وبندر لاذقیه راگرفتند وبه دنبال آن هم بندر حیفا را اشغال کردند وقدس را محاصره کردند ومسجد الاقصی را تعطیل ومردمان آن دیار را قتل عام کردند .در زمان کمتر از یکصد سال که حکام عباسی حکومت می کردند هیچ کدام نتوانستند برای اصلاح امور چاره ایی بیندیشند . در همین اثناء نورالدین محمود زنگی از کردستان عراق برخاست وقبایل سلحشور ومومن ومعتقد کُرد را متحد کرد وآنهارابسیج کرد وبه راه افتاد ودمشق را گرفت وحکومت تشکیل داد وبعد از آن موفق شدند مصر را از فاطمیها بگیرند .در مصر نورالدین محمود زنگی پسر برادرش صلاح الدین یوسف بن ایوب را جانشین خود معرفی کرد وبعد ازمدتی درگذشت .صلاح الدین لشکری از ساکنان دمشق ومصر فراهم آورد وبرای محاصره قدس حرکت کرد .صلاح الدین با این اندیشه که باید در قدس خطبه بخواند منبری از چوب ساخت وهمراه لشکر به طرف قدس آوردندوگفت سوگند خورده ام که روی این منبر خطبه جمعه ایراد کنم . صلاح الدین به اتفاق لشکریان قدس را درمحاصره گرفته بودند در این میان یکی از امرای قدس به صلاح الدین نامه ایی نوشت ودر آن نامه به او خطاب کرده بود که نه تنها تو نمی توانی قدس را بگیری بلکه ماتورا مفتضحانه شکست می دهیم وتو را تا مدینه تعقیب می کنیم ومدینه راهم تصرف می کنیم ومحمدپیغمبرترا از قبر بیرون می آوریم واستخوانهایش را آتش می زنیم وبا جسد محمد چه و چه می کنیم .

وقتی سلطان صلاح الدین این نامه را خواند خیلی ناراحت شد وفراوان اشک ریخت وگفت :صلی الله علیک یا رسول الله من تصمیم گرفته بودم که کسی رانکشم وخون هیچ کسی را نریزم ولی به خدا سوگند بر من استکه این مردک را باید بکشم وسرش را از تن جدا کنم .بدین ترتیب ساکنان قدس باردیگر تسلیم مسلمانان شدند .در موقع امضاء قرارداد صلح با ساکنان قدس سلطان صلاح الدین به جز آن شخصی که به رسول رحمت (ص)توهین کرده بود همه را معاف کرد وکسی را نکشت .پس از آن دستور داد که مسجد را که پر از انواع آلودگی ها بود پاک کنند وصلاح الدین عمامه کُردی خودش را باز کرد وگفت که آلودگیها وکثافات را داخل این بریزید وبا آن بیرون ببرید وبعد ازآن به اتفاق بقیه مسلمانان برای نماز گزاردن آماده شدند ونماز گزاردند وصلاح الدین بر روی منبر چوبی که سوگند خورده بود که خطبه ایراد کند خطبه خواند .واین خطبه صلاح الدین اولین خطبه نماز بود بعد از صدوبیست سال تعطیلی . بعد از نماز دستور داد که آن فردی را که نامه را نوشته بود را بیاورند وصلاح الدین خطاب به او گفت بخدای محمد قسم میل نداشتم که خون احدی را بریزم اما نامه ات به حدی شرم آور بود که حداقل جزایت کشتن است . بعد از آن قدس در اختیار مسلمین بود تا سال 1948میلادی .

بعد از جنگ جهانی اول که عالم اسلامی تسلیم ابر قدرتهای شیطان صفت دنیای امروز شد ویهودیان، فلسطین را باردیگر غصب کردند واین بارمیخواستندبه آرزوی دیرینه خود جامه تحقق ببخشند وبراساس اینکه پیر بزرگ استعمار (انگلستان )تعهد کرده بودبرای یهود وفلسطین یک دین ویک ملت ویک وطن ایجاد بکند از سال 1919تا 1948این زمینه را فراهم کرد ندوبعد از آن دولت غاصب صهیونیستی اعلان وجود کرد وشهر قدس را به دو قسمت تقسیم کردند :یکی قدس قدیم که بیت المقدس در آن است ومسجد الاقصی را شامل می شود دیگری قدس جدید که شامل دوایر دولتی وقسمتهای تزیین شده ونوبنیاد میشودکه آن را اختصاص به یهودیان دادندودر نهایت هم در سال 1967کل شهر قدس به تصرف یهودیان غاصب درآمدوتا به امروز هم... «آرزوی دیرینه صهیون های غاصب» خوب ،آرزوی دشمن همین است که ما قدس را فراموش کنیم تا سی چهل سال بعد اگر اسمی از قدس وبیت المقدس برده شد کسی آن را نشنیده باشد ونداند که چیست ووقتی کسی بگوید که قدس کجاست ؟در جوابش بگویند که ما اساساً قدسی نداریم ،اورشلیم داریم که پایتخت اسرائیل است . همان طور وقتی وزیر خارجه دولت غاصب به نام گلد مایر در سازمان ملل حضور یافته بود دریک اجتماعی بزرگ از او سئوال شد که شما درباره فلسطین وفلسطینیها چه نقشه ایی دارید؟ وبرای اعراب ساکن در فلسطین چه حقوقی قائل هستید؟آن زن یهودی وزیر عصبانی شدوبرآشفت وگفتکه اصولاًما کشوری به نام فلسطین در زمین نداریم شما از کشوری ومردمی حرف می زنید که اساساًوجود ندارد وگفت اصولاً اعرابی در وطن خودمان در اسرائیل مقدس نداریم ما خالص یهودی هستیم .بله این سخن آن زن یهودی بود که الآن به اسفل السافلین رفته وحالادیگر نیست اما همکاران ونوادگانش وجود دارند.بخت النصر پادشاه ظالم بابل 700 الی 800 سال پیش قبل از میلاد فلسطین را اشغال کرده هیکل سلیمان را به آتش کشیده و یهودیان غاصب و ظالم که همواره شریعت خدا را زیر پا گذاشته و می گذارند و به عیاشی و خوش گذرانی می پرداختند را اسیر کرد و آنها را به بابل برد و صد و بیست سال آنها را در اسارت نگه داشت از آن تاریخ به بعد یهود دولت خود را از دست داد و همواره با تکرار کلماتی چون « روز موعود » « تلمود » « تورات » « هیکل آتش گرفته و نابود شده ی سلیمان » سعی در به دست آوردن نیروی از دست رفته داشتند و با امید فراوان بعد از دو هزار سال یعنی در سال 1967 میلادی حرف خود شان را به کرسی نشاندند و دو هزار سال گفتند و گفتند و مأ یوس نشدند تا بالأخره نتیجه گرفتند شوخی نیست آری می شود امت محمد(ص) هم شکست بخورد در صورتی که محمدی ها (پیروان محمد نبی «ص»)اینگونه باشند.این افسانه نیست واقعیت است طبیعی که نتیجه ایمان محمد های اینگونه شکستی حتمی می باشد .ولی اگر ما محمدی ها بار دیگر هم چون بزرگانمان عمر فاروق وسلطان صلاح الدین ایوبی کٌرد به قرآن باز گشتیم واین بارقرآن را نه در قبرستان وبرای مرده ها ونه در مجالس ختم وفاتحه خوانی بلکه این بار در نماز تهجد وبه کار گیری قرآن در زندگی خود .آن گاه می توانیم قدس را فتح کنیم وپیروز شویم بر یهود غاصب ودشمنان ومانعین نشر دعوت اسلامی خودکه بانگ آزادی برای تمام بشریت می باشد نه فقط مسلمانان به شرطی که با قرآن باشیم .صحنه ای واقعی را برای مدعای خود بازگو می کنم که از رسانه های عالم پخش شد:روزنامه ها وتلویزیونها پخش کردند روز سقوط قدس ودر آن روز خلبان اسرائیلی که با لهجه تکزاسی حرف می زد واز فانتوم پیاده شد ونسخه ای از تورات را از جیب خود بیرون آورد وبوسید ودوباره در جیب خود قرار داد واین با زبان عربی میگفت : خدایا از تو متشکرم که بعد از 2000سال آوارگی ما را به سرزمین موعود بر گرداندی .بله برادران ایمانی من اگر انسان این طور برای مذهب خود مخلص باشد قطعاً پیروز خواهد شد اگر چه آن مذهبش هم تحریف شده باشد .امکان ندارد سرهنگ هاوسر لشکرها وسربازان نماز نخوان وتهجد نخوان بتوانند فاتح قدس شوند این افسانه است وخیال تنها زمانی می توانیم فاتح قدس ودیگر ممالک از دست رفته جهان اسلام باشیم که هم چون سلطان صلاح الدین حتی در شب حمله ودر حالت جنگ هم نماز تهجد وقرآن رافراموش نکنیم .وان شاء الله این بار هم آمریکای جهان خوار به همان سرنوشت شوروی دچار خواهد شد واسرائیل هم نابود خواهد شد وقدس هم برای سومین بار به تصرف اسلام در خواهد آمد وباز امام مسلمین در قدس مانند امیر المومنین عمرفاروق وسلطان صلاح الدین ایوبی در صحن مسجد قدس ودر محراب ومنبر آن خطبه ونماز خواهند خواند.

به امید آن روز نزدیک........ «إن تنصروالله ینصرکم ویثبت أقدامکم» ای همای عزت ومردانگی ای نوای خوش تر از هر نغمه ایی تابه کی امت چنین حیران بود ؟ تا به کی این گله بی چوپان بود؟ گله بی چوپان که نامش گله نیست؟ گرگ چون گله چراند بهره چیست؟ یاد باد آن روزی که مارا نام بود عدل وداد ماجهان را عام بود متحد بودیم ودایم در صعود هیبت ما خواب دشمن می ربود رفت ایامی که ابر آسمان شد مخاطب هان ،برو در هر مکان قدس راببینیدکه دردست یهود هم چو ن اسیری صابر وزار وخمود اُمتا!! تاکی درون کوره راه؟ تا به کی سرگشته ایی اینجاست راه؟ گر توهمی خواهی مسلمان زیستن نیست مسلمان جز به قرآن زیستن تا زمین وخاک را وارث شویم روح قرآن را به این عالم دمیم

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

منابع : 1- نوارخطبه شیخ محمد صالح ضیایی امام جمعه فقید اهل سنت بندر عباس 2- نوار خطبه استاد محمد ربیعی امام جمعه فقید اهل سنت کرمانشاه 3- سیمای صادق فاروق اعظم – مرحوم دکتر عبدالله احمدیان 4- صلاح الدین ایوبی – عبدالله ناصح علوان 5- چكيده ي انديشه هاي اسلامي – دكتر محمد عماره

رد علمای اهل سنت و جماعت در مورد حزب اخوان المسلمين

   
     
    شيخ ابن باز –رحمه الله – در مجموع فتاوي اينچنين مي فرمايد :«بدون ترديد اتحاد و يكپارچگي صفوف و وحدت كلمه مسلمانان بر حق و تعاون بر اساس نيكي و تقوي در برابر دشمنان اسلام بر مسلمانان واجب است ، ليكن لازمه واجب بودن اتحاد مسلمانان و يكي شدن كلمه آنان بر حق و چنگ زدن به ريسمان خداوند اين نيست كه از انكار منكر و امر ناپسند در مورد انجام دهنده آن دست بكشند يا آنچه را كه صوفيه يا غير آنان معتقد هستند رد ننمايند

در صورتي كه لازمه پايبندي و چنگ زدن به ريسمان خداوند اين است كه امر به معروف نمايند و از منكر و امر ناپسند نهي كنند و حق را براي كسي كه از دريافت آن به بيراهه و گمراهي سقوط كرده يا ضد آن را به جاي حق بر گزيده است با دلائل و براهين شرعي آشكار و بيان نمايند تا همگي حول محور حق گرد هم آيند و خلاف آن را رها كنند ، و اين همان چيزي است كه خداوندانجام آن را از ما خواسته است : ( وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ ) .

هرگاه اهل حق از بيان اشتباهات به خطا رفتگان و غلطهاي مغالطه كاران دم فرو بستند و ساكت ماندند آنچه را كه خداوند از دعوت به خير و امر به معروف و نهي از منكر به آنان فرمان ميدهد هرگز به ثمر ننشت ».

   کتاب حاضر به همت عبدالله الاثري – اثابه الله – جمع آوري شده است ، [و سایت ایمان هیچ نقشی در گردآوری یا تدوین آن نداشته و تنها به ترجمه آن اقدام نموده است.] كه در آن علماي اهل سنت به بررسي مسئله اخوان و مشاكل گوناگون آن و خطرات احزاب بطور عموم مي پردازند. در خاتمه نيز جهت روشنگري گزيده اي از نقطه نظرات رهبران احزاب { اخوان المسلمين} بيان شده است. باشد كه به ديده عبرت نگريسته شود و آن را چون نصيحتي طلائي بر گرفت و به توشه و ره آوردي نجات تبديل نمود . والله يهدي من يشاء الي صراط مستقيم .

 
     
 

  کتاب را از اینجا دانلود کنید.

 نسخه word کتاب

تحليلی بربيوگرافي احمد مفتي زاده

تحليلی بربيوگرافي احمد مفتي زاده

 

              

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ان الحمد لله نحمده و نستعينه و نستغفره و نعوذ بالله من شرور انفسنا و من سيئات اعمالنا، من يهده الله فلا مضل له و من يضلل فلا هادي له، و اشهد ان لا اله الاّ الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمداً عبده و رسوله *يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ*[1]*يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِي تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا*[2]*يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا*يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَن يُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا*[3]. اما بعد:

فان اصدق الحديث كتاب الله و خير الهدي هدي محمد _صلي الله عليه و سلم _ و شر الامور محدثاتها و كل محدثة بدعة و كل بدعة ضلالة و كل ضلالة في النار.

کاک احمد مفتی زاده یک شخصیت متدینی بود که برای تحقق ایده هایش تا لحظه ای که چشم از این جهان فرو بست دست از تلاش و مبارزه برنداشت . خیلی اوقات شخصیت افراد مانع از بررسی کنجکاوانه و موشکافی در مورد او میگردد ، مخصوصا  آنهنگام که شخصی اسطوره میشود و زندگی خویش را در راه اهداف و عقایدش فدا میکند ، کاک احمد مفتی زاده چنین شخصیتی بود ، او در یک خانواده متدین و دیندار و اهل علم پا به عرصه حیات میگذارد و با توجه به شرایط زمانی و موقعیت خانوادگی علوم اسلامی رایج را در مدرسه های دینی مناطق کردستان فرا میگیرد و با توجه به شور و شوق جوانی و شرایط مبارزاتی قومی به همراهی با حزب دمکرات علاقمند میشود حزبی که از همان آغاز وجودش بر پایه احساسات مبارزاتی قومی شکل میگیرد ، گرچه تحقق آمال  دیگران نیز در شکل  گیری آن مؤثر بوده است ، اما گاها افراد مذهبی متاثر شده از ظلم و اجحاف حکومت مرکزی به همگامی و همراهی با آن اقدام میکردند که از آن جمله آقای مفتی زاده بود . بهمین مناسبت در حدود سالهای بعد 1340 ایشان به اتهام همکاری دستگیر و  زندانی میشود ، در این سالها حدودا  30 سال از سنش گذشته است ، در همین دوران بنا به گفته خودش خوابهای جهت گیری فکری او را دگرگون میسازد که این اشعارش به همین رؤیاهایش اشاره دارد :

در آنجا  یکی   درس  آموختم      کزان یک جهان فهم اندوختم

شدم  زان به  وضع  جهان  آشنا       به صدها  رموز  نهان  آشنا 

بفهمیدم امراض این نسل چیست     فریبنده مردم  ساده   کیست

ظاهرا در زندان متوجه اشتباهات سیاسی خویش گشته و لذا بعد از آزادی  حل مشکلات را نه در اقدامات سیاسی بلکه در پرورده کردن نسلی بر اساس آنچه خود از اسلام برداشت کرده بود میبیند .

بعد از این دوران فعالیت را از مسجد آغاز میکند اما زندگی در شرایط و فضای  مذهبی آن دوران موانع متعددی را در مقابلش قرار میدهد از طرفی حاکمیت شدید شیخهای منحرف و خانقاها کاملا اذهان مردم در مورد اسلام را تحت الشعاع خود قرارداده بود چنانچه مردم از دور و نزدیک به پا بوس شیخها و رؤسای خانقاها میرفتند و این مراکز بساط انواع خرافات و بدعتها را به نام اسلام گسترانده بودند و در همان حال به عنوان مجری سیاسی نیروهای امنیتی و سیاسی نیز عمل ميكردند ، از طرف دیگر و در جبهه مخالف شیخها، جامعه روحانیت قرار داشت که متاسفانه اکثرا در دام جهل و خرافات و یک سری روابط و تشریفات خاص افتاده بودند و از اسلام تنها  یک سری مسائل عرفی و شخصی و بدعی را مروج بودند لذا ایشان حضور خویش در جامعه را با مبارزه با این دو طیف  متشخص آغاز میکند بنابراین هم با ملا و هم با شیخ درگیر میشود در استماع سخنانش ملاحظه میشود که شیخ و ملا را میکوبد در راستای همین حرکت است خودرا از القاب و عناوین و لیاس و عمامه رها میکند و به سلک مردم عادی در می آید و بهمین سبب به اسم ملا احمد مشهور نشد  بلکه کاک چون علمی بر تارکش نشست ، اما در این میدان تاحدودی راه افراط را پیمودند چون افراد دلسوز و عالمی هم وجود داشتند که مایه قوام دین راستین در جامعه  بودند ولی با این حال طرفدانش تا آنجا پیش رفتند که برداشتن عبا و عمامه را شرط پذیرش عضویت در مکتب قراردادند ، در این مبارزات  حرکات کاک احمد پبیشتر تخریبی بود خانه ای که می خواست بر اساس این ویرانی بنا کند مصالحش قادر به پی ریزی ساختمانی نبودند که او در خیالش آرزو می کرد ، چون جامعه ای  ایدئال آن مدینة فاضلة ای است که محمد صلی الله و علیه وسلم پایه ریزش و خلفای راشدین و اصحاب رضی الله عنهم کارگزار و عمالش و قرآن و سنت با فهم رسول خدا و تربیت شدگانش  ایدئولوژی و منهجش باشد ، اما ایشان قرآن را به فهم خود منهای سنت ، منهج خویش در جهت تحقق اهداف قرار داد لذا نتوانست در مسير درست قرار گيرد واز طرف ديگر  حضور در دانشگاه زمان شاه ، و ارتباط با علمای شیعه او را متاثر از خود میکند چنانکه در عقاید و افکار، فاصله اش از منهج اهل سنت فزونی می یابد چنانکه به صراحت در سخرانی حسیینیه ارشاد نسبت به مقام صحابه بی ادبی کرده و امام معاویة را مکار حیله گر میخواند در حالیکه اهل سنت و جماعت اصحاب کرام را عادل و بنا به سفارش رسول خدا صلی الله وعلیه وسلم زبان خویش را نسبت به جرح آنها مصون میدارند .

آقای مفتی  زاده مسائل  را با عقل و برداشت خویش ازاسلام به عنوان یک اصل دینی معرفی میکند و بهمین خاطر گاها به احادیثی که موضوع است و آن را به پیامبر نسبت داده اند چون با عقائد او همگامی دارد و با ذوق و سلیقه او میخواند مانند یک اصل مسلـــــــم استناد مینماید در این مورد  حدیث عرضه نمودن احادیث بر قرآن که به اتفاق  علمای حدیث موضوع است را دستگیره ای محکم برای اثبات ادعاهایش در مورد عدم استناد به حدیث قرار می دهد چنانکه میگوید : ((اگر روايتي مخالف قرآن باشد هر چند ظاهرا از جهت سند و ساير شروط بي ايراد باشد مطلقا قابل بحث نيست .))[4] و به صحیحین و دیگر مصادر صحیح دیگر استناد نمیکند چنانکه هرگز در صحبتهایش حدیثی را با سند نقل نمی کند و این بدان سبب است که کتابهای حدیثی موجود را معتبر نمی داند و اصول علم الحدبث را که حاصل تلاش هزارساله علمای اسلام است از ارزش می اندازد که  نتیجه این عمل چیزی جز بی اعتباری حدیث در بین مسلمانان وتوسل جستن به آرای متناقص افراد و دور شدن از منهج صحیح قرآن و سنت نخواهد بود امری که درمیان هواخواهانش هم اکنون تحقق یافته است .

آقای مفتی زاده صرف نظر از اين مسائل فردی شجاع و غیور بود لذا در راستای ادای وظیفه ای که بدان معتقد بود عمل میکرد هر چند که لازمه آن مخالفت با حکومت دیکتاتوری چون شاه باشد چنانکه می بینیم در پیشاپیش تظاهرات و اعتراضات مردمی قبل از نابودی حکومت شاه حضور فعال داشت .

بعد از پیروزی انقلاب در راستای همان خوش خیالیها و تاثیر پذیریهای ذکر شده با سران انقلاب همکاری نمود و در خیال خویش فکر میکرد می تواند یک شورای حکومتی مرکب از سران مذاهب برای رهبری جامعه ایران تشکیل دهند و آن را به عنوان یک حکومت ایدآل دینی به مسلمانان و جامعه بشری معرفی نماید و در این رابطه تلاش و کوشش بسیار نمود و چون این دوران  با حضور گروههای سیاسی لائیک و ضد دینی هم توام بود بسیار بر ایشان سخت گذشت تا جای که اورا به عنوان همکار حکومت و جاش به مردم معرفی کردند ، ولی زمانی که از این خوش خیالیها چیزی حاصل نگشت در سدد ایجاد یک تشکل شورای بین مذاهب شافعی و حنفی موجود در ایران  تحت نام شمس بر آمد اما این شورای ناهمگون با عقاید فرقه ای و مذهبی مخالف و وجود جو نامساعد سیاسی دوام نیاورد و سرانجام به واسطه مخالفت صریح با قانون اساسی ایران که مذهب شیعه  12 امامی را به عنوان مذهب رسمی  اعلام میدارد دستگیر و روانه زندان شد و مدت ده سال زندان را تحمل کرد ولی حاضر نشد در جهت امیال خواسته شده سیاسی حاکم گام نهد سرانجام هنگامی که آخرین رمقهای حیاتش به سر می رسید آزادش کردند ولی دوران آزادیش بسیار دوام نیافت تا اینکه سرانجام در سن حدود شصت سالگی دار فانی را وداع نمود و حزب مکتب قرآن و هوادراانش  در ماتم اندوهش نشستند ، حزبی که آن را احمد مفتی زاده به قصد خدمت به اسلام و احیای آن تاسیس کرد چون  بر اساس آموزه های او  شکل گرفت و رونق یافت خود به معظل و سدی در راه مسلمانان تبدیل شد ، حزبی که کارش تاویل کفر کافران و توضیح یادنامه های  گاندی و غلو و افراط در مورد شخصیت فردی است که به سبب دوری از کتاب و سنت به انواع گمراهی دچار و بر همین حالات از دنیا  رفت ، چنانکه در سلسله بحثهای آتی در موردش صحبت خواهد شد گرچه حزب مکتب دچار انشعاباتی شده است  اما احمد مفتی زاده و عقائدش وجه مشترک همه آنهاست لذا تا زمانی که چنین انشعابات همین حالات ظاهری و سیاسی و صوری داشته باشد و بر دفاع از عقائد مفتی زاده پافشاری نمایند و هر کدام دیگری را به عدول از موازین احمد مفتی زاده متهم کند  نمی تواند مفید فائده واقع شوند و مخالفات و درگیریها و بحثهای جنجالیشان راهگشا نخواهد بود .

 به اعتقاد ما احمد مفتی زاده را  تلاش و کوشش در راستای اهداف و تحمل زندانی و مسائلی از این قبیل تبرئه نمیکند او به ناحق به عنوان اهل سنت معروف میباشد چون به حقیقت او دارای چنان اعتقاداتی است که فرد به واسطه آن از دایره اسلام خارج  میشود ، به همین خاطر ما ناگزیر  ار بررسی افکار و عقائد او هستیم و امید است خداوند آن را دست مایه پاداش اخروی و وسیله کسب رضای خود در جهت تنویر افکار مؤمنین قرار دهد ، و بر خدا توکل میکنیم که او ما را کفایت است ، حسبنا الله و نعم الوکیل .

    الله یهدی من یشاء الی صراط مستقــیم

عبدالسلام

05 / 09/1385 شمسی                                                                                          

 


 

[1] آل عمران102

[2] نساء1

[3] احزاب70-71

[4] مجموعه اي از نامه هاي كاك احمد مفتي زاده شماره 2 ص  82 و83 و84

اجتناب از مفلس شدن(قراءة 95)

ابو هريره ﴿رض﴾ روايت ميکند: " رسول الله صلی الله عليه وسلم فرمودند: " آيا ميدانيد مفلس کيست؟ " درميان ما مفلس کسی است که نه پول داشته باشد و نه مال٠ سپس آنحضرت صلی الله عليه وسلم فرمودند: " مفلس حقيقی امت من آن فرد خواهد بود که در روز قيامت با نماز روزه و صدقات خواهد آمد، اما او خود را در آنروز مفلس خواهد يافت چون تمام حسنات خود را مصرف کرده است. به سبب نا سزا گفتن بديگران، برعليه مردم و تهمت وبدنامی وارد کردن، به ناحق مال مردم را خوردن، لت کردن و خون ريختاندن مردم، به سبب اين بدی ها اعمال نيک وی بحساب آنها ئيکه از دستش به ايزأ رسيده اند بر گشتانده خواهد شد٠ اگر اعمالش کفايت جبران را نکند،گناه های ايشان به حساب اوانتقال داده ميشود و او بدوزخ افگنده خواهد شد٠" (رواهُ مسلم)

ابو امه ﴿رض﴾ راويت ميکند: "رسول الله صلی الله عليه وسلم فرمودند: کسی که به سوگند دروغ حق مؤمنان را ميخورد، خداوند فرمان دوزخ را بر عليه او صادر کرده و ورود بهشت را از وى باز داشته است٠ شخصی پرسيد ای پيامبر خدا حتى اگر براى يک چيز بی ارزش بوده باشد؟ ايشان فرمودند: حتى اگر آن سوگند برای يک شاخهء درخت آرک ﴿چوب مسواک﴾ بوده باشد٠" ﴿رواهُ مسلم)

جابر﴿رض﴾ روايت ميکند: رسول الله صلی الله عليه وسلم فرمودند: " از بی عدالتى برحذر باشيد٠ ظلم در روز آخرت تاريکی است٠ وبر حذر باشيد از خسيس بودن که قوم هاى پيش از شما را تباه کرده و آنها را به خونريزی وحلال پنداشتن حرام گرايش داده است٠" ﴿رواهُ مسلم)

ابوهريره ﴿رض﴾ روايت ميکند: رسول الله صلی الله عليه وسلم فرمودند: "در روز قيامت حقوق برگشتانده ميشود به آنهائيکه مستحق آن ميباشند تا آنجائيکه تلافی قچ شاخ شکسته از قچ ديگری که شاخ او را شکسته گرفته ميشود٠" (رواهُ مسلم)

شجاعت علما در اظهار حق

بسم الله الرحمن الرحيم
شجاعت علما در اظهار حق

دکتر ناصر العمر
ترجمه: ابوعامر
جرات در اظهار حق يكي مهمترين صفاتي است كه شايسته است علما به آن متصف باشند آنطور که منكر را انكار كنند و به معروف امر كنند و آنكه را «بد» كرده است تذكر دهند، هركس و در هر رتبه اي كه باشد و علماي مسلمان در طول تاريخ اسوه حسنه اي براي علماي مسلمان امروزند
ما اينجا سه مثال از جرات در گفتن حق از سه عصر مختلف بيان خواهيم كرد:
نمونه اول: چگونگي برخورد صحابي جليل ابي سعيد خدري (رضي الله عنه) با مروان بن حكم خليفه اموي: وقتي كه مروان روز عيد وارد مصلي شد و خواست قبل از نماز به خطبه بپردازد (1) ابوسعيد لباس مروان را گرفت و او را بسوي خود كشيد و گفت: به خدا قسم كه (سنت رسول الله را) تغيير داديد...
او بصورت علني اين كار مروان را بر او انكار كرد و نگفت بگذار بعدا و بصورت پنهاني قضيه را به او بگويم... (2)
نمونه دوم: رفتار عزبن عبدالسلام (معروف به سلطان العلماء) با ملك الصالح ايوب:
ملك الصالح بر شام حكومت مي راند و به سبب اختلافي كه بين او برخي از عموزاده هايش پيش آمد در برابر نصاري از برخي از قلعه ها عقب نشيني كرد. پس از اين واقعه عزبن عبدالسلام روز جمعه در جامع اموي (مسجد جامع مشهور دمشق) خطبه گفت و اينگونه دعا كرد: «خدايا بر اين امت حكومتي قرار بده كه در آن اهل طاعتت عزيز شوند و اهل معصيتت ذليل گردند و در آن به معروف امر شود و از منكر نهي شود» و فتوا به عدم جواز فروش اسلحه به نصاري، كه اسلحه خود را از دمشق مي خريدند داد.
سلطان از اين مساله خشمگين شد و دستور به حبس عز بن عبدالسلام داد...
پس از آن سلطان يكي از نزديكان خود را به نزد او فرستاد تا برايش وساطت كند [آن شخص] به سلطان العلماء گفت: من برايت نزد سلطان وساطت مي كنم تا تو را آزاد كند ولي تنها از تو يك چيز مي خواهم و آن اين است كه از سلطان عذرخواهي كني و سرش را ببوسي. عزبن عبدالسلام در جوابش گفت: «مرا رها كن به خدا قسم راضي نيستم كه سلطان دستم را ببوسد! خداوند مرا از وضعيتي كه شما در آن هستيد نجات داده است، اي قوم من در يك وادي هستم و شما در يك وادي ديگر.»
سلطان براي ديدار با فرمانده نصاري به نزد آنان رفت و عزبن عبدالسلام را نيز به همراه خود برد اما او را در خيمه اي حبس كرد...
در حالي كه سلطان در مجلس نصاري بود صداي عزبن عبدالسلام كه در خيمه خود در حال قرائت قرآن بود به گوششان رسيد؛ سلطان گفت: آيا مي دانيد اين صداي كيست؟ گفتند: خير، گفت: اين از بزرگترين كشيشان ماست (و نگفت از بزرگترين علماي ما) مي دانيد چرا او را حبس كرده ام؟ گفتند: خير، گفت: چون به عدم فروش سلاح به شما فتوا داده است، نصاري در پاسخ او گفتند: به خدا اگر او كشيش ما بود پاهايش را مي شستيم و آبش را مي نوشيديم! سلطان كه اين را شنيد از كار خود شرمگين شد و دستور به آزادي سلطان العلماء داد...
نمونه سوم: موقف شيخ خضر حسين شيخ الازهر در برابر محمد نجيب رهبر كودتاي مصر است. وقتي انقلاب مصر به پيروزي(3) رسيد محمد نجيب اعلام كرد بين مرد و زن در قوانين مساوات برقرار خواهيم كرد.(4) شيخ ازهر وقتي اين راشنيد با محمد نجيب تماس گرفت و به او گفت: يا از حرفت برمي گردي و يا فردا من و جمعي از علماي الازهر كفن مي پوشيم و به خيابان خواهيم آمد، يا مرگ و يا زندگي! محمد نجيب و جمعي از وزرا براي معذرت خواهي به نزد او آمدند و گفتند: اي امام، ما از تو معذرت مي خواهيم، حرف ما اشتباه بود. شيخ گفت: از من معذرت نخواهيد بلكه آن را اعلام كنيد، آنها گفتند: اعلام كردن اين مساله براي عموم مردم كار ساده اي نيست! شيخ در جواب گفت: اي محمد نجيب! يا از حرفت در برابر عموم معذرت مي خواهي و آن را انكار مي كني و يا من فردا كفن پوشان به خيابان مي روم. فرداي آن روز محمد نجيب اعلام كرد روزنامه ها از قول او دروغ نوشته اند و او چنين سخناني را نگفته است...
اينگونه علم و ايمان، به علماي واقعي جرات گفتن حق را مي دهد به طوري كه در گفتن آن از سرزنش هيچ كس باكي نداشته باشد
---------------
(1) سنت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) در نماز عيد بر اين است كه اول نماز عيد برگزار شده و پس از آن خطبه خوانده شود اما مروان مي خواست اول خطبه بخواند و بعد نماز (به مانند نماز جمعه) بر اساس راي ابن حجر در «فتح الباري شرح صحيح بخاري» از آنجا كه خيلي از مردم در زمان مروان بعد از نماز خطبه را ترك مي كردند او بر اساس اجتهاد خود مي خواست به مانند نماز جمعه نماز را پس از خطبه برگزار كند. البته واضح است كه اين خلاف سنت است و اجراي سنت رسول الله اولي و صحيح است همانگونه كه امت بر آن اتفاق كرده اند (مترجم)
(2) و اين البته اهميت نصيحت پنهاني را نفي نمي كند بلكه هر وضعيتي نياز به نوعي نصيحت دارد (گاهي اوقات پنهاني و گاهي علني)
(3) البته اين انقلاب بيشتر يك كودتا بود تا انقلاب مردمي و توسط افسران آزاد و به رهبري محمد نجيب عليه حكومت پادشاهي رخ داد. جمال عبدالناصر يكي از افسران آزاد بود كه بعدها نجيب را كنار زد و خود رئيس جمهور شد. (مترجم)
(4) بحث مساوات زن و مرد مساله اي است انحرافي كه معمولا توسط مخالفين اجراي شريع براي از بين بردن قوانين اسلامي مطرح مي شود و نه براي دلسوزي براي زنان. اسلام بر اساس تفاوتهاي طبيعي بين زن و مرد در برخي قوانين و تكاليف بين آنها تفاوتهايي قرار داده است كه در واقع به نفع زنان و مردان و جامعه بشري است... شيخ الازهر با توجه به شناختي كه نسبت به طرح هاي آنان داشت و با توجه به عواقب بعدي آن به اين مساله اي اينگونه تند واكنش نشان مي دهد. (مترجم)


مضمون انتخاب شده از شبکه انترنت بیداری اسلام امید که از محتویات با ارزش آن شبکه استفاده کنید
www.bidary.com


قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ
قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ

بگو: اگر خدا را دوست میدارید، از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست دارد و گناهان تانرا ببخشاید، و خداوند آمرزنده ای مهربان است
بگو: از خدا و پیامبر اطاعت و فرمانبرداری کنید، و اگر سر پیچی کنند (ایشان به خدا و پیغمبر ایمان ندارند و کافرند و) خداوند کافران را دوست ندارد

سورة آل عمران آيت ۳۱-۳۲
بشنويد : در قيامت قرآن شکايت ميکند

سیاه ترین دوران در تا ریخ در آمریکا  

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دارالعلوم زاهدان به نقل ازمفکرة الاسلام رئیس جمهور سابق آمریکا {جیمی کارتر}ازاداره ریا ست جمهوری آمریکا انتقاد کرد.وآن را به بد ترین وسیاه ترین دوران این کشور در زمینه روابط بین المللی توصیف کرد.
کارتر گفت.بوش با به راه انداختن جنگ عراق ازسیاست تمام ادارات امریکا یی چشم پوشی کرده است: وی اداره بوش را به نقض صریح این سیاستها متهم نمود.
ایشان از {تونی بلر} بخاطر روابط نزدیک با آمریکا در جنگ عراق انتقادکرد واین روابط را نفرت انگیز دانست.کارترگفت:رئیس جمهوربریتانیا می توانست بامخالفت خود مانع جنگ عراق شود  اما نه اینکه مخا لفت نکرد بلکه همکاری نمود وبا این کار بزرگترین فا جعه انسانی را رقم زد.

سیاه ترین دوران در تا ریخ در آمریکا
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دارالعلوم زاهدان به نقل ازمفکرة الاسلام
رئیس جمهور سابق آمریکا{{جیمی کارتر}}ازاداره ریا ست جمهوری آمریکا انتقاد کرد.وآن را به
بد ترین وسیاه ترین دوران این کشور در زمینه روابط بین المللی توصیف کرد .
کا رتر گفت.بوش با به راه انداختن جنگ عراق ازسیاست تمام ادارات امریکا یی چشم پوشی کرده
است :وی اداره بوش را به نقض صریح این سیاستها متهم نمود.
ایشان از{تونی بلر}بخاطر روابط نزدیک با آمریکا در جنگ عراق انتقادکرد واین روابط را نفرت انگیز دانست.کارترگفت:رئیس جمهوربریتانیا می توانست بامخالفت خود مانع جنگ عراق شود
اما نه اینکه مخا لفت نکرد بلکه همکاری نمود وبا این کار بزرگترین فا جعه انسانی را رقم زد.

پیگیری سریع قتل دختر 12 ساله رویا سارانی توسط مسئولان  

به دنبال انتشار خبر کشته شدن دختر ۱۲ ساله بلوچ رویا سارانی در تاريخ ۲۷ ارديبهشت در بلوار برق به دست یک افسر نیروی انتظامی مسئولان فرمانداری زاهدان در تماسی با شیخ‌الاسلام مولانا عبدالحمید از پیگیری سریع این موضوع توسط مسئولان امر خبر دادند و اعلام کردند این موضوع به صورت قاطع و عادلانه پیگیری شده و نتیجه آن به طور علنی به اطلاع همه مردم خواهد رسید.
همچنین در پاسخ به پیگیری مهندس پیمان فروزش نماینده مردم زاهدان در مجلس ، سازمان قضایی نیروهای مسلح خبر از دستگیری ۲ نفر مجرم این حادثه و پپیگیری سریع و عادلانه این قتل داده است.
در اين رابطه در روز حادثه مسئولين ذيربط موضوع را پيگيري و اعلام كردند كه هر دو ماموريكه اقدام به تيراندازي كرده بودن بازداشت شده و پرونده در سازمان قضايي نيروهاي مسلح تشكيل شده است و جهت تحقيقات تكميلي قاضي پرونده از نزديك صحنه را مشاهده نموده و اعلام كرده است كه پرونده با بيطرفي كامل رسيدگي خواهد شد.
همچنين معاون سياسي اجتماعي فرماندار اعلام كرد به محض اعلام نظر قاضي مجازات اين دو مامور به اطلاع عموم مردم خواهد رسيد.
شايان ذكر است جهت تسكين خاط خانواده داغدار اين دختر جناب حجت الاسلام و المسلمين حاج آقاي سليماني امام جمعه محترم زاهدان و حضرت شيخ الاسلام مولانا عبدالحميد امام جمعه اهل سنت زاهدان و جناب آقاي صادقي معاون سياسي امنيتي استانداري با هياتهاي همراه  جداگانه اي در منزل پدر اين دختر بچه حضور پيدا كرده و ضمن عرض تسليت تاكيد كردند اين پرونده طبق قانون رسيدگي خواهد شد.

 

احترام ستاره فوتبال فرانسه به اسلام  

تیری اثری: به اسلام احترام می گذارم وهمه را به تلاوت قرآن كريم  دعوت می نمایم

به گزارش سنی آنلاین به نقل از(الاخبار الاسلامیة) ستاره فوتبال فرانسه (تیری آنری)اظهارداشت:
گرچه هنوزمسلمان نشده ام  اما به اسلام اهمیت واحترام فوق العاده ای قائل هستم وقرآن کریم را بارها
تلاوت نموده ام ودارای دوستا ن مسلمان زیادی هستم.

به اسلام احترام می گذارم وهمگان را به تلاوت قرآن کریم دعوت می نمایم

به گزارش سنی آنلاین به نقل از{الاخبار الاسلامیة}ستاره فوتبال فرانسه {تیری انری}اظهارداشت:
گرچه هنوزمسلمان نشده ام  اما به اسلام اهمیت واحترام فوق العاده ای قائل هستم وقرآن کریم را بارها تلاوت نموده ام ودارای دوستا ن مسلمان زیادی هستم.

آنری گفت:تمام انسانها را به پژوهش وتحقیق درباره اسلام وتلاوت قرآن دعوت نمائیم .

این سخنان را(تیری آنری)درپی اخباری که اخیراً درباره اسلام آوردن وی منتشر شده است ایراد نمود
این خبر در پایان مسابقات فوتبال سال گذشته زمانیکه بعد از پیروزی سر را برزمین با زی به سجده گذاشت به اوج خود رسید .

   این درحالی است که طبق گزارشهای خبرگزاریها وروزنامه ها تیری انری به دین اسلام گرویده است اما بنابر برخوردها ی تند که بعد از حادثه 11 سپتا مبربرعلیه مسلمانان روا داشته می شود از انتشار این خبر درهراس است.

مدرسه علوم اسلامی اهل سنت بندرلنگه

معرفی مدرسه

از همان آغاز دوران نزول فَلَوْلَا نَفَرَ… همت جمع آمدگان بر گرد شمع جمع آفرينش بر اين آمد که با استطاعت ، اشاعت لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ نمايند و بر مشتاقان گهر، دُر فشانيها کنند.
حجره ها بود و بسي تشنگان تعليم و کثير سرآمداني که به ترويج و بسط علوم و فنون همّت ها گماشتند و وقتها بدادند. پس عمر تعليم را مي توان به قدمت دين دانست که بالاتر. حدودا يک قرن پيش که بزرگاني بار تعلم را به گونه هاي سنتي پيش مي بردند ابر مردي فاضل به نام شيخ عبدالرحمن سلطان العلماء بستکي ،افطار کرده ي روزه ي درس و مدرسه با کوله باري از علم وحلم با جامه ي نوين تعليم وتعلم گوي سبقت را از دگر عاشقان ستانيد واحساس نياز به پالودگي روح وروان را در ناياب کُنج دل و مشرق شرق قلوب حک نمود واين … ثمرها بداد. گويي دگر بار زمان يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا به تصوير کشيده شد.
و از خياطان ماهر اين خياط خانه ي روح مي توان به بزرگاني همچون: مرحوم شيخ زکريا کمالي دانشمند مشهورجزيره ي قشم، مرحوم شيخ سيد عبدالرحيم خطيب مرجع اهل سنت بندرعباس، مرحوم شيخ ابراهيم و شيخ عبدالله انصاري از علماي قطر و مرحوم شيخ عبدالرحيم انصاري از علماي مدينه منوره اشاره کرد.
و از بارز مردان اين ميدان همت زا، شيخ محمد علي خالدي سلطان العلماء که پس از کوچ پدر کوه مسوليت را بدوش کشيد و بر خاک نرم جنوب گل دسته ها بساخت تا منادي ره حق و حقيقت با شند.
از اين گل دسته هاي منزلگه عشاق مي توان به شيخ محمد علي اميني ، شيخ عبدالکريم محمدي، شيخ سيد احمد يگانه، شيخ سيد محمد يوسف وخشوري و دگر علما نام برد که هر يک عاملي بزرگ بر تحول شگرف فرهنگي در منطقه ي جنوب هستند و راهشان پر رهرو.
باتوجه به دورانديشي وهمت والاي سلطان العلماء و شيخ محمد علي اميني و استقبال مشتاقان تحصيل علوم ديني ونيز قديمي بودن ساختمان مدرسه ، برآن شدند که ساختمان جديدي را با گنجايش بيشتري احداث نمايند.

هم اكنون ساخت اين مجتمع به پايان رسيده و مورد بهره برداري قرار گرفته وپذيراي بيش از دويست وهفتاد محصل در مقاطع مقدمات ومتوسطه و معهد عالي رشته ي تفسير مي باشد همچنين ساختمان قديمي مدرسه بازسازي شده و دانشكده ي علوم قرآني گرايش تفسير ويژه ي خواهران با چهل دانشجو در سال تحصيلي 86-1385 افتتاح گرديده است وآماده ي پذيرش خواهران علاقمند به تحصيل در اين رشته مي باشد.

 

نیایش با خدا

نیایش با خدا

نویسنده : سوسن پورمند

من اعتقاد دارم كه خداي بزرگ انسان را به اندازه ي دردو رنجي كه در راه خد ا تحمل كرد ه است پاد اش مي دهد وارزش هر انساني به اندازه دردو رنجي است كه در اين راه تحمل كرده است. درد، دل آدمي رابيدارمي كند ، روح را صفا مي دهد،غرور وخودخواهيرا نابود ميكند،نخوت وفراموشي را از بين مي برد وانسان را متوجّه وجود خود می كند ،انسان گاه گاهی خود ر ا فراموش می كند ، فراموش می‌ كند كه بدن دارد ، بد نی ضعيف و ناتوان ، كه در مقابل عالم وزمان كوچك و ناچيز وآسيب پذير است ، فراموش می كند كه هميشگی نيست وچند صباحی بيشتر نمی پايد، فراموش می كند كمه جسم مادی او نمی تواند با روح اوهمپروااز شود لذ ا اين انسان احساس ابد يت ومطلقيّت وقدرت می كند، بی خبراز حقيقت تلخ وواقعيّت عيني  وجود به پيش مي تازد واز هيچ ظلم و ستمی روگردان نمی شود امّا  درد،آدمی را به خود  می آورد و حقيقت وجود  او را به آد می می فهماند و ضعف و زوال وذ لت خود  ر ا درك ميكمند  ودست از غرور وكبريايی بر می دارد و معنِی خود خواهی و مصلحت طلبی و غروررا می فهمد وآ ن را توجيه  نمی كند.*خدايا!تو را شكر می كنم كه با فقرآشنايم كردی تا رنج گرسنگان را بفهمم وفشار درونی نياز مندان را د رك كنم .*خدايا! تو را شكر می كنم كه كه باران تهمت وغرور و ناسزاعليه من سرازير كردی تادرميان طوفان ـ  های وحشتناك ظلم وجهل وتهمت وغرور غوطه ور شوم وناله حق طلبانه من در برابرغرش تندرهای دشمنان و بد خواهان محو ونابود گردد ودر دامان عميق و پر شكوه  درد، سر به گريبان فطرت خود فرو برم.* خدايا! تورا شكر مي كنم كه مرا بادرد آشنا كردي تا درد  دردردمندان را لمس كنم وبه ارزش  كيمياي درد پي ببرم و« ناخالصي » هاي وجودم را درآتش درد بسوزم وخواسته هاي نفساني  خود را زير كوه غم و درد بكوبم وهنگام راه رفتن بر روي زمين و نفس كشيدن هوا، وجدانم آسوده و خاطرم  آرام باشد تا به وجود خودپي ببرم و موجوديت  وجود خود را حس كنم . * خدايا!توراشكر مي كنم كه مرا درآتش عشق گداختي وهمه موجودات و«خواستني»ها رابه جزعشق ومعشوق در نظرم خوار و بي مقدار كردي تااز كنار هر حادثه وحشتناك  بسادگي وآرامي بگذرم . دردها0 تهمتها0ظلمهاوفشارها را با سهولت تحمل كنم خدايا! اكنون احساس  ميكنم كه دردريايي ازدردغوطه مي خورم در دنيايي ازغم وحسرت غرق شده ام به حدي كه اگرآسمانها وزمين وهمه ي ثروت وجود را به من ارزاني داري به سهولت رد مي كنم واگر همه ي عالم را عليه من آتش كني وآسماني از عذاب بر سرم بريزي وزير كوههاي غم ودرد مرا شكنجه كني حتي آخ نگويم كوچكترين گله اي نكنم 0  كمترين ناراحتي به خود راه ندهم فقط به شرط آنكه ذكر خود را و ياد خود را وزيبايي خود را از من نگيري و مرا در همان حال به دست بلا بسپاری به شرط آنكه بدانم اين بلا از محبوب به من رسيده است تا احساس لذت كنم و همه دردها را به جان و دل بخرم  واثبات كنم 0عزت و لذت دنيا براي من  يكسان است  لذت ودرد دنيا مرا تكان نميدهد و شكست وپيروزي مادي در من تاءثير ندارد .خوش نداشتم وندارم كه دوستانم و بزرگان به خاطر دوستي و محبت و  از من دفاع كنند  ومرا از ميان طوفان  بلاي حوادث نجات دهند  خوش نداشتم  كه رحمت وشفقت دوستان ومخلصين را برانگيزم واز قدرت مادي و معنوي انان  در راه هدف مقدس خويش استفاده كنم . اما هميشه مي خواستم شمع باشم و بسوزم و نور بدهم ونمونه اي از كلمه ي حق در مقابل ظلم باشم . ميخواستم در درياي فقر  غوطه بخورم ودست نياز به سوي كسي درازنكنم  ميخواستم فرياد شوم و زمين واسمان را با فداكاري و ايمان وپايداري خود بلرزانم ميخواستم ميزان  حق و باطل باشم ودروغگويان و مصلحت طلبان و غرض ورزان را رسوا كنم ميخواستم انچنان نمونه اي در برابرمردم بوجود اورم  كه هيچ حجتي براي چپ وراست  نماند  وطريق مستقيم 0روشن وصريح و معلوم باشد وهر كس در معركه سرنوشت مورد امتحان سخت قرار نگيرد و راه فرار براي كسي نماند.                                       

                                                                        

خد ايا!تورا شكر

می كنم كه اشك را آ فر يد ی كه عصاره ی حيات انسان است ، آنگاه كه د ر آتش می  سوزم                          

يا در شدت درد می گدازم ،يا در شوق زيبايی  وزرق عرفانی آب می شوم ، وسراپای وجودم

روح می شود ،لطف می شود،عشق می‌شود،سوز می شود،وعصاره ی وجود به صورت اشك ،آ ب می شود وبه عنوان زيباترين محصول حيات ،كه وجهی  به عشق وذ وق د اررد،

وجهی د يگر به غم ودرد ،بردامان وجود فرد می چكد،اگرخد ای بزرگ از من سندی بطلبد،

قلبم را ارائه خواهم داد واگر محصول عمرم را بطلبد،اشك راتقديم خواهم كر د* خد ايا! از همه یزيبايی ها ،از همه ی كمالات به حد ّ نهايت،به من اعطاكردي وبرهمه اش شكر می گزارم،    امّا ای خداي بزرگ!يك چيز بيش از همه چيز به من ارزاني داشتي كه نمی‌ توانم شكرش كنم، وآ ن درد وغم بود،درد وغم ازوجود م ا كسيري ساخت كه جز حقيقت چيزي نجويد، جز فداكاري كاري را برنمی گزيند، وجز عشق چيزي از آ ن ترشح نكند * خدايا! نمی توانم بر اين نعمت تو را شكر كنم ولی به خود جرأت می دهم ازتوبخواهم كه اكسير مقدّ س را از من نگيري. ‏

خدايا! هد ايتم كن زيرا ميدانم گمراهي چه بلاي خطر ناكي است.     

خدايا!هدايتم كن كه ظلم نكنم زيرا ميدانم ظلم چه گناه نابخشودني  است.

خدايا نگذار دروغ بگويم زيرا دروغ ظلم كثيفي  است.    

خدايا!محتاجم مكن كه به كسي تهمت بزنم زيرا تهمت خيانت ظالمانه اي است.          

خدايا!راهنمايم باش تا حق كسي را ضايع نكنم  كه بي احترامي به يك انسان همانا كفر خداي بزرگ است .                                          

خدايا!مرااز بلاي غرور وخودخواهي نجات ده تا حقايق وجودراببينم وجمال زيبايي تورا        

مشاهده كنم  .                                             

خدايا!پستي دنيا و ناپايداري روزگار را هميشه در نظرم جلوه گرساز  تا فريب زرق وبرق عالم خاكي مرا از ياد تو دور نكند .              

خدايا!من كوچكم،ضعيفم، ناچيزم،پركاهي در مقابل طوفانها هستم به من ديده اي عبرت بين ده تا ناچيزي خودرا ببينم وعظمت وجلال تورا به راحتي بفهمم و به درستي تسبيح كنم .                             

خدايا!دلم از ظلم و ستم گرفته است تورابه عدالتت سوگند ميدهم  كه مرا در زمره ستمگران و ظالمان قرار ندهي .                              

خدايا ميخواهم فقيري بي نياز باشم كه جازبه هاي زندگي مرا از زيبايي وعظمت تو غافل نگرداند .                                         

خدايا !خوش دارم گمنام وتنها باشم تادر غوغاي كشمكشهاي پوچ مدفون نشوم .                                                                 

خدايا!دردمندم روحم از شدت درد مي سوزد،قلبم مي جوشد احسا سم شعله ميكشد و بند بند وجودم از شدت درد صيحه  ميزند تومرا در بستر مرگ اسايش بخش،خسته شده ام، دل شكسته ام     

نااميدم ديگر آرزويي ندارم احساس ميكنم كه دنيا ديگر جاي من نيست با همه وداع ميكنم و مي خواهم با خداي خود تنها باشم .          

خدايا!به سوي تو ميايم  از عالم وعالميان ميگريزم تومرا درجوار رحمت خود سكني ده.     

وضعیت و موقعیت گذشته و فعلی کُردها در اتحاد جماهیر شوروی


گردآورنده و تألیف: زناتی بیه اشبیب 
ترجمه از عربی : مولود  خوانچه زرد


مقدمه :                         
     
تلاش و مجاهدتهایم در خصوص کُردها و تاریخ و جغرافیا و جوامعشان، نتیجه ی اصلی کیان و موجودیت ملت کُرد به عنوان بخشی جدایی ناپذیر از عناصر و مؤلفه های میهن و سرزمینی است که در آن زندگی می کنند که از جمله ی آنها، ملت کُرد در سوریه و نیز بخشی از عراق می باشد ، کشورهایی که نه تنها در عربیت بلکه در داشتن تنوعات نژادی و دینی و قومی و نیز داشتن مصیبت های مشترک ناشی از تاریخ و سیاست و ملحقات مربوط به آن دو، اشتراک دارند. همین رویدادهای پی در پی کنونی و تلاشهای رسانه های جمعی در خصوص کُردها در منطقه ی کُردستان و برجسته شدن مسایل و مشکلات کُردها ( در منطقه و جهان ) مرا متوجه نبودن تحقیقات و پژوهشهایی در مورد کُردهای اتحاد جماهیر شوروی نمود که تعدادشان با توجه به تاریخشان در شوروی سابق کم نیست.



 فعالیتم در این خصوص زمانی صورت گرفت که در دسامبر 2005 به دیدن نمایشگاه کتابهای دول شرقی رفتم، از میان کتابهایی که چشمم به آنها افتاد، کتابی را که در مورد کُردها نگاشته شده بود خریدم. کتاب « مسلمانان در اتحاد شوروی » که یک محقق روسی به نام ( شیرین ایکنیر ) در سال 1985 در لندن به زبان انگلیسی تألیف کرده بود که دکتر عبدالوهاب زنتانی، سفیر سابق لیبی در اتحاد شوروی در سال 1993 در زنتان در لیبی تحت عنوان ( ملل اسلامی در اتحاد شوروی سابق ) به عربی  برگرداند و برای اولین بار ( جمعية الدعوة الإسلامية العالمية ) آنرا در لیبی در سال 1999م به چاپ رساندند.
این کتاب اسناد و مدارکی را با توجه به سرشماریهای انجام شده از طریق داده و ارقام در مورد حقایق اسلامی موجود در اتحاد شوروی سابق با مقدمات تاریخ اسلام در این سرزمین وسیع و پهناور که شمار مسلمانان تا هنگام انتشار این کتاب به 45 میلیون نفر می رسد    بحث کرده است. این کتاب علاوه بر بررسی گوشه ای از تاریخ جوامع اسلامی در جهان، به تقسیم بندی نژادی ملل مسلمان، آداب و رسوم، تاریخ، زبان و مذاهب و سطوح آموزشی و اجتماعی آنها نیز می پردازد. این بخش از تحقیقاتی که هم اینک در اختیار دارید، قسمتی از برگزیده هایی از صفحات 288 تا 295 از ترجمه ی عربی این کتاب توسط دکتر عبدالوهاب زنتانی می باشد که در مورد کُردهای شوروی سابق می باشد که در زیر به آن خواهیم پرداخت...  .
                                                             ***         
تاریخ کُرد در اتحاد جماهیر شوروی     
       واژه ی ( کُرد )، رسم الخط  محلی و کُردی آن، همان کلمه ی « کورد » می باشد که در رسم الخط عربی هم همین کلمه می باشد، اما رسم الخط لاتینی، اسلاوی و روسی آن به ترتیب « Kurd » ، « KöрA ؛ که حرف K با خروج هوا تلفظ می شود» و « KурA » می باشد. اغلب کُردهای اتحاد شوروی در منطقه ی ماوراء قفقاز  (ترانس كاڤكاز Транс-KaBAka3) زندگی می کنند که جمهوریهای ارمنستان و آذربایجان و قزاقستان را در بر می گیرد. و جماعت بزرگ دیگری در آسیای میانه؛ مخصوصاً جمهوری ترکمنستان و به نسبت کمتری در دو جمهوری ازبکستان و قزاقستان وجود دارند. کُردها یکی از ملتهای اصیل ایران زمین بوده که سرزمین مشهور و اصلی شان « کُردستان » نامیده می شود که به دلایل سیاسی در بین کشورهای ترکیه، ایران، عراق و سوریه تقسیم شده است. با آغاز قرن دهم، جماعتی از آنها به منطقه ی ماوراء  قفقاز نقل مکان کردند، تا جایی که، بین دو قرن دهم و دوازدهم، خانواده ی کُردی ازیدی؛ به نام شداد إزدیوان ( ﺸﻪداد ئێزديڤان  Şedad Êzdîvan ) در منطقه ی واقع در بین دو رودخانه ی کورا ( در آذربایجان و گرجستان ) و ارس ( در ارمنستان ) حکمرانی کردند؛ همانطور که در میان همان دوره، انتقال قبایل و عشایری از کُردها از طریق دریای مازندران ( خزر ) صورت گرفت و سیل حرکت اصلی ( نقل و انتقال ) کُردها با تأخیر صورت گرفت ( چه بسا در قرن شانزدهم ). ولی علی رغم تأخیر چنین حرکتی، چنین منطقه ای به نام ( خۆراسان كوردستان  Xorasan  Kurdistan) شناخته شد که انتقال آنها در زمان شاه عباس صفوی در قرن هفدهم صورت گرفت، از آنجایی که باعث مهاجرت عده ای از قبایل و عشایر کُرد؛ مخصوصاً در نیمه ی قرن نوزدهم به شمال ( به طرف منطقه ی شمال قفقاز ) و شرق ( به طرف منطقه ی آسیای میانه ) گردید، کُردها خودشان دولت مستقلی نبودند، بلکه اتحاد شبه ( نیمه ) مستقلی از قبایل، آنها را دور هم جمع می کرد، تا جاییکه میان دو قرن چهاردهم و هیجدهم، اسماً تحت حاکمیت ایران و سپس ترکیه درآمدند. در قرن نوزدهم کُردها، بعد از توسعه طلبی روسها و گسترش قلمروشان در جنوب و شرق به طرف قفقاز و آسیا، تحت حاکمیت روسیه در آمدند، تا جاییکه پیمان و قرارداد ( ترکمان چای ) در سال 1828 قسمتی از اراضی ماوراء قفقاز را که آنزمان جزو ایران بود به آنها بخشید، سپس کنفرانس برلین در سال 1878 بخشی از اراضی ترکیه را که در ماوراء قفقاز بود به آنها اعطا نمود، قبل از اینکه توسعه و گسترش قلمرو اراضی اخیر روسیه در سال 1893 در پی قرارداد طرح مرزبندی میان ایران و روسیه صورت بگیرد. چنین توسعه طلبی و گسترش قلمروی از جانب روسیه منجر به افزایش و بالا رفتن شماری از کُردهای تابع حاکمیت روسیه گردید و این مسأله همراه با افزایش مهاجرت کُردها؛ مخصوصاً از شمال کُردستان ( ترکیه ) در دوران بین سالهای 1853 و 1877 و در حین جنگ جهانی اول ( 1914- 1918 ) بود، همانطور که عده ای از کُردها به کشورهای مجاور اتحاد شوروی؛ مانند افغانستان در بین سالهای 1920 و 1930 مهاجرت کردند. تا سال 1920 کُردها در اتحاد شوروی به شکل نیمه بیابانی و صحرا نشینی ( شبه بادیه نشینی ) زندگی می کردند و یکجا نشین نبودند، هر عشیره یا قبیله ای راه و روش مخصوص به خود داشت، ولی از این تاریخ به بعد، مقامات شوروی به اسکان دادنشان عمل نموده و آنها را در پروژه ها و برنامه های یکجانشینی شان گنجاندند؛ تا جاییکه اکثریت آنها اکنون ( تاریخ صدور این کتاب، سال 1986 ) در مزارع بطور اشتراکی و جمعی کار کرده و به نگهداری و آموزش و رام کردن حیوانات اهلی می پردازند ( آنها گاهی خوک را که خوردن گوشتش مطلقاً حرام است تربیت و نگهداری می کردند )، البته باید در اینجا کُردهای گرجستان را استثناء کنیم؛ زیرا آنها در پایتخت گرجستان ( تفلیس ) ساکن و متمرکز بوده که اغلب به کارهای صنعتی مشغولند.
     بدون شک، اکثر جماعت کُرد اتحاد شوروی مستقر در ارمنستان در زندگی موفقی هستند، بطوریکه دارای ابزار و وسایل مخصوصی مثل چاپ و نشر کتب به زبان خود( کُردی ) هستند، نسبت به دانشگاه ( ایروان ) و آکادیمی علوم ارمنی، در میان اتحاد نویسندگان و ادیبان ارمنی، عده ی بزرگی از نویسندگان و ادیبان کُرد زبان نیز وجود دارند. ولی چنین شرایط و وضعیتی در بیشتر کشورهای دیگری که در آن قرار دارند؛ مخصوصاً ترکمنستان کمتر است؛ زیرا کُردها در ترکمنستان با ساکنانش درآمیخته و تلفیق گشته و در واقع مورد تتریک واقع شدند و هویتشان به ترکمانی تغییر یافت ( تتریک همان گرفتن و اقتباس نمودن هویت و فرهنگ و زبان ترکی )، اما در آذربایجان تشکل و انجمنی مخصوص به کُردها در سال 1923 در شهر لاشین در غرب آذربایجان ( این تشکل یا انجمن 90.1 %  از کُردهای آذربایجان را در بر می گرفت ) تشکیل شد که در سال 1928 بعد از اسکان و استقرار کُردها در منطقه و سپس کوچ دادن اغلب آنها به دنبال آن، بسته شد و ملغی گردید.
     بلا و مصیبت بزرگ کُردها در پایان جنگ جهانی دوم بود، آنگاه که استالین دیکتاتور، آنها ( کُردها ) را مجبور به ترک قفقاز و اقدام به کوچ دادنشان به آسیای میانه ( مخصوصاً در ازبکستان و قزاقستان ) نمود، همانطور که بعضی از آنها به دلایلی نامشخص به سیبری کوچ داده شدند. بطور مشخص، استالین، تعدای از ساکنان قفقاز شوروی ( کُردهای موجود در میان آنها) را متهم به تبانی و همدستی با آلمان نازی نمود، اما علی رغم آن، تمامی قرائن و شواهد به عکس این مسأله تأکید داشته اند؛ زیرا آنها از طرف دریای سیاه در برابر تلاشهای نفوذ آلمان، اقدام به مقاومت و رویارویی نموده بودند. تا زمان تألیف این کتاب، این کُردها، اجازه ی بازگشت به مناطقشان را در ماوراء قفقاز نیافته اند.
                                «  شمار جمعیت کُردها در اتحاد شوروی سابق » 
           سال
        1929
  1959
  1970     
   1979     
    کُرد
  یزیدیها
 تعداد ( به ترتیب جمعیت )
54.661
14.523
58.79
88.930
115.858

                      سال
        1926
  1959
  1970
  1979
              جمهوریهای شوروی:
    کُرد 
  یزیدیها
                    ارمنستان
3.025
5.5 %
12.237
 %84.3
25.627
43.6 %
37.486
42.2 %
50.822
44 %
                    آذربایجان
41.193
75.4 %
______
1.487
2.5 %
5.488
6.2 %
______
                   گرجستان
7.955
14.6 %
2.262
%15.6
16.212
27.6 %
20.690
23.3 %
25.688
22.2 %
                   تركمنستان
2.308
4.2 %
______
2.263 
3.8 %
2.933
3.3 %
______
                   قزاقستان
______
______
5.836
9.9 %
12.313
13.8 %
______
                  ازبكستان
   180
0.3 %
   24
0.2 %
2.591
4.4 %
2.046
2.3 %
______
سایر جمهوریهای شوروی( روسيه وتاجيكستان وقرقیزستان)
______
______
4.783
  8.1 %
7.974
  9 %
______

                                     پراکندگی شهرنشینان وروستاییان کُرد
مکان/ سال
                    1926
  1970
        کُرد
         إزيديها یا یزیدیها
    شهر
      1.875
     3.4 %
            2.245
          15.5 %
34.317
38.6 %
   روستا
     52.786
   96.6 %
           12.278
          84.5 %
54.613
61.4 %
                   تنها در جمهوری گرجستان
   شهر
      1.093
    13.7 %
            2.164
          95.7 %
20.031
96.8 %
  روستا
     6.862
   86.3 %
              98  
           4.3 %
   659
3.2 %
           
 ملاحظات: ( جدول فوق )
1- در سرشماری سال 1926 شوروی سابق، یزیدیها به دلایلی که مربوط به تجمع مکانیشان می باشد از دیگر کُردها جدا گردیدند، ولی در سرشماری سال 1959 بار دیگر بر اثر مهاجرت بخش بزرگی از إزیدیها ( یزیدیها ) به خارج از اتحاد شوروی سابق ادغام و شمارششان با کُردها صورت گرفت، بطوریکه شمارش یزیدیها و کُردها جداگانه صورت نگرفت. 
2- در سرشماری سال 1959 در ارمنستان شمار کُردها عموماً و یزیدیها بطور خاص، به دلیل اقدام مقامات آذربایجان شوروی مبنی بر مهاجرت دادن شمار بزرگی از کُردها به خارج از آذربایجان، دو برابر گردید، بنابراین بیشترشان در ارمنستان و گرجستان مستقر شدند.
3- در سرشماری سال 1926 در گرجستان نشان از اکثریت شهرنشینی یزیدیها در گرجستان می داد؛ بر خلاف جمهوریهای دیگر که در روستا متمرکز بودند.

وضعیت قانونی و اجتماعی :
     اساس شهروندی و هم میهنی و ملیت در اتحاد شوروی همان اسکان و استقرار یافتن در منطقه ی اصلی و مادری در هریک از ملتهای اتحاد شوروی می باشد؛ بدین معنی که این امر ، تبعیدیهای خارج از مناطق اصلیشان را در بر نمی گیرد، به همین خاطر کُردها در مناطق ماوراء قفقاز ( مخصوصاً ارمنستان ) و در ترکمنستان بطور کامل از ( حقوق ) شهروندی و هم میهنی در دولت شوروی برخوردارند ( در سال 1994 به مناسبت سومین سال استقلال ارمنستان، رئیس جمهور سابق ارمنستان « لیون دیر پتروسیان » که یکی از ارمنیهای سوریه و متولد حلب بود اعلام کرد که کُردهایی که در زمان جنگ ــ استالین ــ آنها را از ارمنستان تخته قاپو « مهاجرت دادن از روی اجبار » کرده بود، اجازه دارند که به ارمنستان بازگردند )، در حالی که کُردهای تبعیدی در مناطق آسیای میانه ( قزاقستان و خصوصاً ازبکستان ) صفات و ویژگیهای شهروندی و هم میهنی و هم وطنی بر آنها صدق نمی کند، حتی اگر آنها در تبعیدگاهشان ساکن و مستقر باشند؛ زیرا آزادی حرکت و استقرار و سکنی گزیدن در ارتباط  با زندگی در کشور اصلی می باشد که مطابق با قوانینی است که در پارلمان شوروی در سال 1950 در این خصوص وضع شده بود، همچنین به سختی می توان گفت که شمار زیادی از کُردها، مناطقشان را که سالهای زیادی در آن زندگی کرده اند بطور داوطلبانه و اختیاری بدون تأمل و تحقیق و تفحص آن در میان خود کُردها ترک کرده اند، و آن همان سؤالی است که باید به پاسخ گفت. کُردها در اتحاد شوروی مخصوصاً در ارمنستان در تمام موقعیتهای کار و عمل و در تمام سطوح زندگی قرار دارند، اما با وجود آن در مزارع جمعی و گروهی ( که بخشی از سیاستهای سوسیالیستی – کمونیستی شوروی بود که تمام افراد جامعه را در کار مزارع و برداشت محصول بطور مشترک مشارکت می داد و سهم مشترکی را برایشان تعیین می نمود ) کار می کنند به استثنای کُردهای گرجستان ( مخصوصاً یزیدیها ) که مشغول کارهای صنعتی می باشند و در سطح بالایی از زندگی مثل گروههای نژادی دیگر در اتحاد جماهیر شوروی قرار دارند و زنان کُرد نیز همانند اکثر زنان دولت کار و فعالیت اجتماعی را در بیرون انجام می دهند:
   سطح آموزش کُردها در اتحاد شوروی  
         سال
      1926
1970
  كورد
یزیدیها
درصد آموزش دیدگان
3.7 %
2.1 %
99 %
ملاحظه : ( جدول فوق )
       در سال 1926 تعداد آموزش دیدگان به زبان کُردی 47 تن کُُرد ( به نسبت 2.3 %  از مجموع کُردهای تعلیم و  آموزش داده شده ) و 32 تن یزیدی ( نسبت به  10.4 % از مجموع یزیدیهای تعلیم و آموزش داده شده ) بودند.
 
        سطح آموزش و تعلیم برای هر هزار کُرد در ارمنستان با شروع سن 10 سالگی
      سطح آموزش
          جنسیت
   سال:   1926
          1970
          ابتدایی
           مردان
            245
          346 
           زنان
            138
          294
         متوسطه
           مردان
            179
          257
           زنان
            43
           98
         عالی
           مردان
             6
           13
           زنان
             1
           3

     
        زبان کُردی وابسته به شاخه ی شمال غربی از مجموعه ی زبانهای ایرانی می باشد که در واقع شاخه ای از گروه زبانهای هند و ایرانی و وابسته به خانواده ی زبانهای هند و اروپایی می باشد. از این زبان ( کُردی ) سه لهجه یا گویش از آن ناشی می شود: لهجه ی شمالی به نام کورمانجی ( Kurmancî ) و مرکزی به نام سورانى ( Soranî ) و جنوبی که غالباً به آنها فه یلی ( Feylî ) گفته می شود. کُردها ی عراق و ایران به دو لهجه ی اخیر ( سورانى و فه یلی ) تکلم می کنند، اما شاخه ی شمالی (  کورمانجی ) در نقاط وسیعی از کُردستان، کُردها به آن تکلم می کنند که علاوه بر کُردهای عراق و ایران، کُردهای ترکیه و سوریه و لبنان هم به آن تکلم می کنند. رود زاب ( شاخه ی کوچک از رودخانه ی دجله ) حد فاصل متکلمان دو لهجه ی کورمانجی و سۆرانى در عراق می باشد، بطوریکه این رود، متکلمان به این دو لهجه را از هم جدا می سازد، در حالی که دریاچه ی ارومیه در شمال ایران حد فاصل این دو لهجه در ایران می باشد.
      کُردها در اتحاد جماهیر شوروی، عموماً به لهجه ی کورمانجی تکلم و گفتگو می کنند که در آذربایجان به این اسم خوانده می شوند در حالیکه در ارمنستان و گرجستان به « ئێزديكى ، Ezdîkî » یا یزیدی و در ترکمنستان به « خراسانى كوردى ، Xorasanî ) معروفند. لهجه هایی که کُردها در اتحاد شوروی با آن تکلم می کنند از نظر استعارات لفظی و زبانی با هم مختلفند. از جهت لفظی، حروفی اضافی در لهجات کُردهای ارمنستان و گرجستان وجود دارند که این حروف با خروج هوا « دمِش » Aspiration  تلفظ می گردد و این حروف از دو زبان ارمنی و گرجی گرفته شده است، در حالی که مشخصه ی لهجه ی کُردی در آذربایجان و ترکمنستان با توجه به اختلاف لفظ حروف عله و گرفتن آن از دو زبان آذری و ترکمنی ( از سری زبانهای ترکیه ) می باشد؛ چیزی که ظاهراً نزد کُردهای شمال کُردستان ( ترکیه ) غیر از آن می باشد؛ مثلاً در زبان کُردی این مناطق حرف لاتین û مثل حرف ü در زبان آلمانی و ترکی تلفظ می شود و حرف i همانند زبان انگلیسی بطور مخفف تلفظ می شود، در حالی که حرف e همانند ادات تعریف le در زبان فرانسوی تلفظ می شود و نیز حرف a نزدیک به الف ممدود در دو زبان فارسی و ازبکی تلفظ می شود، این بر خلاف زبان کُردی در منطقه ی کُردستان می باشد، تا جاییکه حروف عله تنها بر حسب طول آن اختلاف دارد همانطور که در جدول مربوط به أبجدیات آمده است.
     اما از نظر زبانی، وجه مشترک بزرگی میان تمام گویشها و لهجه های زبان کُردی وجود دارد که همان گرفتن و اقتباس نمودن ( بعضی لغات و اصطلاحات ) از دو زبان عربی و فارسی و به نسبت بسیار کمتری زبان ترکی می باشد و بقیه ی چنین تأثرات و اقتباسهایی از چنین زبانهایی با توجه به اختلاف مکانی در کُردستان ترکیه متفاوت می باشد، در حالی که اقتباسهای زیادی از دو زبان فرانسوی و آلمانی صورت گرفته است، تا جاییکه در اتحاد شوروی بیشتر مفردات روسی به زبان کُردی اضافه شده است که همراه با اقتباسهای کمی از دیگر زبانهای موجود در کشور می باشد.
     به دلیل ذوب نمودن شمار زیادی از کُردها در ترکمنستان در هویت ترکمنی، عده ای از آنها به زبان ترکمنی تکلم می کنند و کمتر زبان کُردی را بکار می برند، ولی با وجود این کُردها از نظر نسبی، وابسته به خود باقی مانده اند تا جاییکه جز در میان خودشان ازدواج صورت نمی گیرد. این وضعیت در آذربایجان مخصوصاً بعد از بستن و تعطیل شدن مرکز اصلی تشکل و انجمن شان در ( لاشین ) همانطور که به آن اشاره گردید حاکم می باشد.
   جدول زیر، زبانهایی را که کُردها بعنوان ( زبان مادری و اصلی شان ) با آن تکلم می کنند، ویا زبانی که آنرا مثل زبانی دوم به خوبی و زیبایی تکلم می کنند آشکار نموده است :
"
                 سال
            1926
   1959
   1970
   1979
    کُرد
 ایزدی
زبان اصلی  : کُردی
34.4 %
  96.4 %
 89.9 % 
 87.6 %
 83.6 %
زبان اصلی : روسی
 0.1 %
  0.2 %
  2.9 %
  3.8 %

حقوق اساسی انسان  

مترجم: مهدی یعقوبی
منبع : اینترنت
ـــــــــــــــــــــــــــ
جوهر است انسان و چرخ او را عرض
جمله فــــــــرع و سایه اند و تو غرض
تاج کرّمناست بر فــــــــــــــرق سرت
طوق اعطــــــــــــــــــــــیناک آویز برت

تعمق در ماهیت حق، این پرسش را در ذهن پدید می‏آورد که چه چیزی موجد حق است؟ آیا حقوق انسان اعتباراتی بوده است که بر اساس قرارداد پدید می‏آیند؟ و یا اینکه حق دارای خاستگاه عینی است؟ امروز پس از فروپاشی باصطلاح نظام های پیشرفته تر در کشورهای کمونیستی ما شاهد رستاخیز ارزش های روشنگری هستیم. آرمان هایی مانند حقوق بشر، دمکراسی، آزادی های مدنی و حکومت مدنی، را امروز در بخش وسیعی از جوامع غربی ارزش های کلیدی تلقی می‌شوند. در عین حال جای این سؤال باقی‏ است که آیا می‏توان نظرگاه حقوق طبیعی را به گونه‏ای با مبانی اسلامی سازگار دانست؟ براستى تا چه اندازه اسلام و مبانى جهانشمول حقوق بشر با یکدیگر سازگارند؟ آیا اسلام خود را دین برتر و فرد مسلمان خود را انسانى برتر از معتقدان به دیگر ادیان مى‌داند؟ آیا شواهدى حاکى از همخوانى اسلام و دمکراسى مى‌توان مشاهده کرد؟ مقاله زیر در پی آن است تا شواهد عینی را که در قرآن و سنت آمده است به زبانی ساده و روشن بیان کند./ مترجم



١. حق زندگی کردن:
حق اساسی که در رأس هرم قرار می‌گیرد، حق زندگی کردن است. قرآن کریم اینگونه بیان می‌کند که: أَنَّهمَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا " هر کس، کسی را جزء به قصاص قتل و یا کیفر فسادی در زمین بکشد چنان است که گویی همه مردم را کشته باشد."(مائده-٣٢) تناسبِ گرفتن حق زندگی و انتقام از فردی به علت قتل و یا گسترش فساد فقط بایستی به وسیله ی یک محکمه عدالت کارآمدی تعیین شود. در زمان جنگ هم فقط به وسیله یک حکومت پایدار و مستقر مشخص می‌شود. در هر صورت، هیچ کس حق تصمیم گیری را در این مورد به تنهایی ندارد. همانطور که قرآن این موضوع را روشن می‌سازد: وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ "نفسی را که خدا حرام گردانیده، جز به حق مکشید."(انعام-١٥١)
بدین طریق قتل نفس در اسلام چیزی متفاوت از نابودی زندگی که در راه برپایی عدالت انجام می‌گیرد، است. پیامبر اکرم(ص) قتل نفس را بعد از شرک، بزرگترین گناه دانسته است. حدیثی از پیامبر روایت شده که: " بزرگترین گناه شریک قرار دادن چیزی برای خداوند و کشتن انسان‌هاست."

در تمامی آیات قرآن و احادیث پیامبر(ص)، واژه "نفس" به صورت کلی به کار رفته است و بدون هیچ نشانی که حاکی از شهروندانی که به یک ملت خاص و یا مردمی از یک نژاد و یا دین خاصی تعلق داشته باشند، به کار رفته است و این حکم برای تمامی انسان‌ها صادق است.
"حق زندگی" برای نوع بشر تحت یک عنوان کلی، فقط در اسلام آمده است. به طور واضح مشاهده می‌کنید که حقوق انسان‌ها در اعلامیه ها و قوانین اساسی در بیشتر کشورها قابل استفاده برای آن کشور و یا نوع خاصی از نژاد در آن کشورها می‌باشد. بر خلاف این مفهوم نسبی از حقوق انسان‌ها، اسلام اینگونه حقوق را متعلق به تمامی انسان‌ها می‌داند.

٢. حق داشتن یک زندگی سالم:
بلافاصله در ادامه آیه ای که در بالا در مورد حق زندگی کردن انسان‌ها اشاره شد، خداوند می‌فرماید: وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا " وهر کس، کسی را زنده بدارد چنان است که گویی تمام مردم را زنده نگه داشته است."
چندین شکل متفاوت برای نجات انسان از مرگ وجود دارد. اگر فردی مریض و یا زخمی شده است این وظیفه ماست که از لحاظ پزشکی به او کمک کنیم، اگر در حال مرگ به علت گرسنگی است این وظیفه ماست که به او غذا دهیم، اگر کسی در حال غرق شدن است این وظیفه ماست که او را نجات دهیم و ..... نجات زندگی هر انسانی را به عنوان وظیفه خود تلقی می‌کنیم زیرا از این طریق خواهد بود که به سفارشات قرآن عمل کرده ایم.

٣. احترام گذاشتن به پاکدامنی وعفت زنان:
سومین عنصر مهم در منشور اسلامی حقوق بشر، احترام گذاشتن به پاکدامنی یک زن و کوشیدن در راه حفظ آن در تمامی زمانهاست حتی اگر او متعلق به ملت خود و یا دیگر ملتهایی باشد که دشمن ما هستند. خواه او را در یک جنگل دورافتاده و یا در یک شهر فتح شده یافتیم. خواه هم مذهب ما و یا متعلق به دیگر مذاهب باشد و یا حتی دینی نداشته باشد. تحت هیچ شرایطی یک فرد مسلمان نباید او را مورد سوء استفاده قرار دهد. تمامی ارتباط‌هایی که به بی عفتی و بی ناموسی یک زن می‌انجامد، بدون توجه به وضعیت و یا جایگاه زنان یا اعم از اینکه آن زن خواهان آن باشد یا نه، برای یک مرد حرام است.
قرآن کریم در این مورد چنین بیان می‌کند: وَلا تَقْرَبُوا الزِّنَى إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلاً "و به زنا نزدیک مشوید، چرا که آن همواره زشت است."(اسراء-٣٢) و در ادامه مجازات سنگینی برای این جرم تعیین شده است.
این مرتبه از مفهوم تقدّس و حرمت برای عفت زنان منحصرا در اسلام یافت می‌شود. از دیدگاه اسلام نه تنها زن، بلکه مرد هم دارای عفت و پاکدامنی خاص خود است. مردی که مرتکب زنای به عنف یا زنای محصنه(رابطه جنسی نامشروع) می‌شود، نه تنها باعث نابودی عفت زن، بلکه باعث از بین رفتن آبروی خود نیز می‌شود.

٤. حق داشتن یک زندگی استاندارد:
در مورد حقوق اقتصادی انسان، قرآن کریم اینگونه به پیروانش سفارش می‌کند که: وَفِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِِ "و در اموالشان برای سائل و محروم حقی(معین) بود."(الذاریات- ١٩) نحوه بیان این
آیه نشان می‌دهد که چنین چیزی قطعی و بی چون و چرا است. بعلاوه، این دستور در مکه جایی که جامعه اسلامی وجود نداشت و مسلمانان بیشتر با کافران در ارتباط بودند، صادر شد.
ازآیه بالا این نکته استنباط می‌شود که هر کسی تقاضای کمک کرد و یا از محرومیت رنج می‌برد، بدون توجه به اینکه به چه ملتی و یا چه کشوری دارد و یا از چه نژادی است، این حق را دارد که در مال و ثروت یک انسان مسلمان شریک شود. اگر کسی در شرایطی قرار دارد که محتاج است، این وظیفه ماست که به کمک او بشتابیم.

٥. حق آزادی فردی:
اسلام سنت قدیمی به اسارت درآوردن یک بنده آزاد و یا فروختن او به منظور بردگی را بی چون و چرا ممنوع کرده است. در این مورد سخنان صریح پیامبر اکرم(ص) گواه این مطلب است: " سه گروه از مردم هستند که در روز قیامت شاکی آنها خواهم بود یکی از آنها کسی است که بنده آزادی را به اسارت در می‌آورد سپس او را می‌فروشد وپولش را می‌خورد."(بخاری و ابن ماجه). سخنان این روایت پیامبر خاص ومحدود به یک ملت و نژاد خاصی و یا پیروان یک مذهب خاص نمی شود.
جایگاه بردگی در اسلام: اسلام به تشویق مردم برای آزاد کردن برده ها که در میان اعراب شایع بود، پرداخت تا بدین طریق این مشکل را حل کند. به مسلمانان گفته شده که آزاد کردن برده ها به مثابه کفاره گناهان آنهاست. بدین ترتیب که آزاد کردن دست و پای یک برده همانند رهانیدن دست و پای خویش از آتش جهنم است.
با استفاده از این روش، در زمان خلافت خلفای راشدین، تمامی برده های قدیمی مناطق عرب نشین آزاد شدند. خود پیامبر(ص) حدود ٦٣ برده را آزاد کردند. حضرت عایشه(رض) ٦٧ نفر، عباس ٧٠ نفر، عبدلله بن عمر هزار نفر را آزاد کردند و عبدالرحمن بن عوف سی هزار نفر را خریداری کرد و آنها را آزاد نمود.
بدین ترتیب مشکل برده گان در عربستان، که چهل سال دامنگیر آنها شده بود حل شد. بعد از این تنها برده هایی که در اسلام باقی ماندند، زندانیانی بودند که در جنگ اسیر شده بودند. این گروه از اسراء توسط حکومت اسلامی بازداشت شده تا اینکه حکومتشان با مبادله اسرای مسلمان موافقت کنند و یا برای آزادی آنها غرامت پرداخت کنند. اگر این دسته از اسراء با اسرای مسلمان مبادله نشدند و یا دولت آنها حاضر به پرداخت غرامت نمی شد، حکومت اسلامی آنها را در بین سربازان سپاهی که آنها را به اسارت در آورده بودند تقسیم می‌کرد.
این شیوه رفتار باعث شد که بیشتر مردانی که در جنگها اسیر شده بودند و به کشورهای اسلامی آورده بودند به آغوش اسلام پناه بیاورند و از اعقاب آنها محققان بزرگ، امامان، وکلای دعاوی، مفسران، سیاستمداران و فرماندهان بزرگی تحویل جامعه اسلامی شد. تا حدّی که بعضی از آنها حکمرانان جهان اسلام شدند.

٦. حق برپایی عدالت و دادگستری:
این یک حق مهم و باارزشی است که اسلام به انسان‌ها داده است. قرآن کریم می‌فرماید: ...وَلا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا... "و البته نباید کینه توزی گروهی که شما را از مسجد الحرام بازداشتند، شما را به تعدی وادارد."(مائده- ٢) یا " و البته نباید دشمنی گروهی از شما را بر آن دارد که عدالت نکنید، عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتر است."(مائده-٨). با توجه به حساسیت این مطلب قرآن کریم دوباره اشاره می‌کند: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ... "ای کسانی که ایمان آورده اید، پیوسته به عدالت قیام کنید و برای خدا گواهی دهید."(نساء- ١٣٥)

بنابراین مسلمانان نه تنها باید نسبت به دوستان خود بلکه نسبت به دشمنان نیز باید عدالت را رعایت کنند. به عبارت دیگر، عدالتی که اسلام پیروان خود را به سوی آن دعوت می‌کند محدود به شهروندان کشور خود و یا مردم طایفه، ملت، نژاد یا جامعه مسلمانان نیست بلکه شامل تمامی انسان‌ها می‌شود.

٧. برابری انسان‌ها:
اسلام برابری مطلق بین انسان‌ها را بدون در نظر گرفتن رنگ، نژاد یا ملیتشان، یک اصل مهم می‌داند. پروردگار توانا در قرآن می‌فرماید: " ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم. " به عبارت دیگر تمام انسان‌ها با هم برابرند. همه آنها از اعقاب یک پدر و مادر هستند. یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا..."ای مردم! شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید."(حجرات-١٣) این بدین معنی است که تقسیم انسان‌ها به ملل، نژادها، گروهها و قبایل به خاطر تفاوتشان است. تا اینکه مردم از یک نژاد و قبیله با مردمی دیگر از قبیله و نژادی دیگر در ارتباط بوده و همدیگر را بشناسند و با همدیگر همکاری کنند.
این تقسیم نژاد انسان‌ها بدین معنی نیست که ملتی به خاطر نژادش خود را از گروه دیگر برتر ببیند و به آنها احساس غرور دست دهد. ویا ملتی گروهی دیگر را تحقیر کند. ...إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ... "همانا گرامیترین شما باتقواترین شماست."(حجرات-١٣) به عبارت دیگر برتری یک گروه بر گروهی دیگر بر اساس شناخت خداوند، پاکی و اخلاق برتر و نه بر اساس رنگ، نژاد، زبان و یا ملیت آنها است. بنابراین، هیچ جای توجیهی برای انسان‌ها باقی نمی ماند که احساس برتری نسبت به گروهی دیگر داشته باشند. حتی نیکوکاران هیچ امتیاز ویژه ای برای برتری بر دیگران ندارند. این رفتار توسط پیامبر اکرم(ص) در یکی از گفته هایش برای ما سرمشق شده است: " هیچ عربی بر عجمی و هیچ عجمی بر عربی و هیچ سیاهی بر سفیدی و هیچ سفیدی بر سیاهی برتری ندارد؛ همه شما فرزندان آدم هستید و آدم هم از گل آفریده شده است."(بیهقی و بزّاز) بدین طریق اسلام اصل برابری همه انسان‌ها را پایه ریزی کرد و ریشه همه تفاوتها را که بر اساس رنگ، نژاد، زبان یا ملیت بود، از بُن خشکانید.
مطابق با اصول اسلام، خداوند این حق را برابر با داشتن حق تولد می‌داند. بنابراین نباید بین هیچ انسانی بر اساس رنگ پوستش، محل تولدش، نژاد یا ملتی که در آنجا متولد شده است، تبعیض قایل شد.

٨. حق همکاری کردن و همکاری نکردن:
اسلام یک قانون کلی را که دارای اهمیّت زیاد و کاربرد جهانی است تجویز کرده است. قرآن کریم می‌فرماید: ...وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلا تَعَاوَنُوا عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ... "و در نیکوکاری و پرهیزکاری با یکدیگر همکاری کنید و در گناه و تعدی دستیار هم نشوید."(مائده-٢)
این بدین معنی است انسانی که نیکوکار و پرهیزکار است، بدون توجه به اینکه در قطب جنوب و یا قطب شمال زندگی می‌کند، می‌تواند حق انتظار حمایت و همکاری را از مسلمانان دیگر داشته باشد. امّا کسی که مرتکب فحشا می‌شود و به حقوق دیگران تجاوز می‌کند، حتی اگر جزء اقوام نزدیک یا همسایه ما باشد، حق نداریم که به علت هم نژاد بودن، کشور، زبان یا ملیّت به او کمک کنیم ویا با اوهمکاری کنیم. انسان بدجنس و خبیث ممکن است برادر ما باشد، امّا او در واقع از ما نیست، و تا زمانی که از راه خود پشیمان نشود حق نداریم به او کمک کرده و یا او را حمایت کنیم. به عبارت دیگر، انسانی که نیکوکار و پرهیزکار است ممکن است هیچ خویشاوندی با مسلمانان نداشته باشد امّا مسلمانان همکار و حامی او و یا حداقل خواهان موفقیت او هستند.

اعتیاد و بیکاری

سرویس اجتماعی:

فاجعه اعتیاد در ایران
یکی از عمیق ترین معضلاتی که جامعه ایرانی با آن مواجه است، فاجعه گسترش اعتیاد در میان قشرهای مختلف اجتماعی است. هم مرزی با کشور افغانستان که امروزه یکی از بزرگترین مراکز تولید مواد مخدر در جهان است از یکسو، و جوان بودن اکثریت جمعیت ایرانی از سویی دیگر سبب شده که اعتیاد به عنوان فاجعه ای فراگیر نگرانی عمیق مردم و دولتمردان را در ایران برانگیزد. تاکنون در ایران تلاشهای وسیعی برای رویارویی با این پدیده مخرب صورت گرفته است؛

اما آمار و ارقام و شواهد موجود گویای آن است که در مقابل این تهاجم همه جانبه دستاوردها و موفقیت ها اندک بوده و نتوانسته است نتایج امید بخشی را به دنبال داشته باشد. لذا در وضعیت کنونی طیف وسیعی از جمعیت ایران که اغلب آن را جوانان کم سن و سال تشکیل می دهند در دام اعتیاد گرفتارند و بسیاری از آنها در مرحله نامشخصی از مرگ و زندگی دست وپا می زنند.

ریشه های اعتیاد
روانشناسان و جامعه شناسان معتقدند که اعتیاد دارای ریشه های متعددی است. این ریشه ها را می توان در خانواده ها، برنامه های تربیتی، مدارس، دوستان و جامعه جستجو کرد. اما برای جامعه ایران، بیکاری قشر عظیمی از جوانان به عامل و انگیزه ای قوی برای روی آوری نسل جوان به اعتیاد تبدیل شده است تا آنجا که بیکاری آسیب پذیری نسل جوان ایران را در مقابل اعتیاد به شدت افزایش داده است.
ایران یکی از نفت خیز ترین مناطق جهان محسوب می شود و از ذخایر زیرزمینی قابل توجهی برخوردار است که نمونه آن تولیدات گاز این کشور است که در رتبه دوم جهان قرار دارد. با این حال مشکل بیکاری از دردسرهای دولتهای مختلف در ایران بوده است، بطوریکه هیچ دولتی در ایران نتوانسته است بطور محسوس و قابل قبولی این معضل را حل نماید. عدم توانایی دولت در ایجاد اشتغال مناسب و آبرومندانه برای نسل جوان به عاملی برای رواج انحراف اخلاقی و اجتماعی در میان آنها تبدیل شده است. هر ساله رشد بیکاری در ایران در حال افزایش است، ضمن اینکه بسیاری از مشاغل موجود در کشور جزو مشاغل کاذب محسوب می شوند که دائمی نبوده و با کرامت انسانی و بعضا سطح تحصیلات افراد همخوانی ندارد.

اهمیت اشتغال
در رویارویی با پدیده اعتیاد اشتغال فقط صرف وقت جوانان در جهت سازندگی برای ساعات محدود نیست و در واقع اشتغال یک نوع سرگرمی مفید برای جوانان محسوب نمی شود تا بواسطه آن وقت خود را از توجه به اعتیاد مصون دارند، بلکه اشتغال مساله زندگی و بودن و یا نبودن را پیش روی جوانان ایرانی قرار می دهد. اشتغال یعنی امید، امنیت، زندگی مشترک و در انتظار پیشرفت ماندن. اشتغال فرصت هویت یابی و سلامت را به جوانان ایرانی اعطاء می کند، لذا برای جوانان ایرانی مهم است که بعد از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه یا پایان دوران تحصیلی دبیرستان، در جامعه چه جایگاهی دارد و چگونه می خواهد بطور مستقل و بسان یک انسان شرافتمند زندگی کند. هنگامیکه کار و اشتغال باشد، فرهنگ آن هم ایجاد خواهد شد بطوریکه افراد و جوانان با توجه به فراهم بودن زمینه کار در راه سازندگی جامعه و رشد شخصی خود به رقابت می پردازند و این رقابتی سالم در جهت ابادانی کشور و بهبود وضعیت فرد است. اشتغال فرصتی فراهم می کند تا انسانهایی که می خواهند سالم بمانند و زندگی آبرومندانه داشته باشند، راه نجاتی بیابند و در برابر موج انحرافات اجتماعی خود را مصون بدارند. ممکن است که اگر در جامعه مشکل اشتغال جوانان حل شود، باز هم بتوان آثار اعتیاد را یافت، ولی این امر فراگیر نخواهد بود و از طرفی مسیر آن از مسیر انسانهایی که می خواهند سالم بمانند جدا خواهد بود. اشتغال فرصت سالم ماندن و زندگی سالم را به انسانهایی که می خواهند سالم بمانند عطا می کند و از تعمیق معضلات اجتماعی می کاهد.

تبعات بیکاری
در مقابل اشتغال، بیکاری وجود دارد که پدیده ای ویرانگر است و تبعات سنگین و منفی اجتماعی به همراه دارد و یکی از این تبعات توسعه و ترویج اعتیاد در جامعه است. فرد بیکار احساس می کند، فردی زاید در جامعه است که به درد هیچ کار مفیدی نمی خورد و توانایی او برای هیچ کس قابل احترام نیست. ا.و احساس تنهایی می کند و از اینکه نمی تواند برای خانواده خود مفید باشد، احساس شرمساری می نماید. با گذشت زمان امید به زندگی در فرد بیکار کاهش می یابد. زیرا هر انسانی بطور فطری میل به تشکیل زندگی مستقل، پیشرفت و کسب افتخار دارد، اما فرد بیکار همه این انتظارات را بر باد رفته می بیند. هر چه روزهای بیشتری می گذرد خوشبختی ها و امیدها به بدبینی و یاس بیشتری تبدیل می شود و در نهایت، نقطه سقوط فرا می رسد. ممکن است فرد دچار سوء تفاهم های روانی شود، در مسیر عصبی بودن قرار گیرد و در نهایت برای نجات خود از وضع موجود و پایان بخشیدن به شرایط ذلت بار کنونی به اعتیاد روی آورد.فرد می داند که اعتیاد راه نجات او نیست، اما اعتیاد را پناهگاه و سنگری می یابد که می تواند عیبها و دردهای خود را پشت آن پنهان سازد. با شروع اعتیاد شرایط روزهای اول تشدید می شود و فرد احساس می کند با پیوند دائمی با اعتیاد می تواند از واقعیتهای زندگی فرار کرده و به دنیای مصنوعی نامعلوم اعتیاد پناه ببرد. روی آوردن به شادی های مصنوعی و اعتیاد در میان نسل جوان به دلیل روحیه ضعیف این افراد در خصوص شرایط موجود می باشد، که یکی از این شرایط معضل بیکاری است. بسیاری از جوانان دیر یا زود باید واقعیت تلخ آن را بپذیرند، اینکه فردی بیکار و سرگردان در جامعه هستند و همه امیدهای آنها در زندگی نقش بر آب شده است.


بیکاری و عصبی شدن
جوان بیکار خانه نشین است، هنگامیکه به میان جامعه می رود، دیدن فرصت کاری دیگران او را عذاب می دهد و این احساس در وی تقویت می شود که در این دنیا عضو مفیدی نیست. او برای فرار از جامعه به خانه پناه می برد و بیشتر زمان خود را با خیالات و توهمات سپری می کند. از دیدار اقوام و خویشان شرمسار است، زیرا بیکاری او یک ضعف عمده برای وی محسوب می شود. در اینصورت جوان بسیار سریع دچار اختلالات روانی شده و عصبی بودن اولین مشخصه محسوب می شود. نسبت به بسیاری از موارد خصوصا موفقیت دیگران و همسالان خود احساس خشم می کند، اما از طرفی می داند که در برابر این شرایط کاری از او ساخته نیست. معضل عصبی بودن بسیاری از جوانان ایرانی به بیکاری باز می گردد و همین اختلالات روانی مقدمه ای روشن برای ظهور اعتیاد است. زیرا فرد عصبی و دارای اختلالات روانی نگاهی احساسی و نه منطقی به امور دارد و همین مساله سبب می شود که در برابر پدیده های مخرب و ویرانگر آسیب پذیری نشان دهد.

اعتیاد ارزان است
در مناطقی که مساله بیکاری حاد است ( مثل حاشیه شهرهای بزرگ و مناطق مرزی کشور )، بیکاری زمینه ای قوی برای اختلالات روانی در میان نسل جوان، بزهکاری و اعتیاد آنها محسوب می شود. غالب جوانان بیکار از حالت عصبی برخوردارند، امید چندانی به زندگی ندارند و احساس مسئولیت اجتماعی آنها بسیار پایین است. آنها می بینند که در جامعه و حرکت روزمره زندگی هیچ جایگاهی ندارد، لذا دستیابی به شادیهای مصنوعی و زندگی خیالی و آرامش موقت به اولویت آنها تبدیل می شود، با توجه به اینکه ایران در مسیر ترانزیت مواد مخدر قرار دارد و در همسایگی آن تولید مواد مخدر به صورت انبوه صورت می گیرد، مواد مخدر در ایران از قیمت چندان بالایی برخوردار نیست و همین امر دامی برای جوانان بیکار ایرانی می باشد.
باید توجه داشت که اگر دولت نتواند با یک برنامه کوتاه مدت و ضربتی و برنامه بلند مدت به حل بیکاری بپردازد و امید به زندگی سالم را در جوانان تقویت کند، باید شاهد روی آوردن گسترده جوانان ایرانی به اعتیاد بود. شرایطی که اکنون در شهرهای بزرگ و کوچک و حتی روستاها مشهود و قابل لمس است.

تربیت نوجوانان؛ از اصالت تا نوگرایی

نویسنده: وفــا مشهور
ترجمه: پایگاه اطلاع‌رسانی اصلاح
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به سبب امور تازه‌ی تربیتی موجود در روش¬های مدرن، بسیاری از مادران در تربیت کودکان با دشواری روبه‌رو می‌شوند. مادر خود را در میان انبوهی از روش‌ها و هنجارهایی می‌بیند که برخاسته از نظام‌های آموزشی و ساختار این دوران هستند. این است که اولویت‌های تربیت اسلامی، در برابرشان درهم می‌آمیزند. هنگامی که طرح‌های بدخواهان اسلام برای تهاجم به خرد و اندیشه‌ی زن و کودک را می‌خوانیم و می‌شنویم، به درک اهمیت آگاهی از مبانی و پایه‌های ثابت در تربیت کودکان، پی می‌بریم. ما در این کار باید هر زمان از اصالت و نوگرایی بهره‌مند باشیم، اصالت در اهداف و شالوده‌هایی که خواهان تحقق و نوگرایی آنها به هنگام تربیت کودکان هستیم و نوگرایی در ابزارهای کاربردی متناسب با روزگار مدرن. بدین‌گونه است که می‌توانیم با امور تازه‌ای که در پرورش کودکان اثر گذارند روبرو شویم و جنبه‌های سودمند آن را که با نگرش اسلامی در مورد پرورش تناقض ندارند برگیریم.


از این رو، از جمله موانع پرورش جدید آن است که بخشی از فلسفه‌ی آموزش و ساختارهای آن از نگره‌ی پرورش غربی برگرفته شده است. چه بسا نگره‌ی غرب در مورد پرورش دختران با خواسته‌هایشان سازگار باشد، اما با خواسته‌های پرورشی که ما خواهان تحقق آنها در دختران خویش هستیم نباشد.
در رسانه‌های گوناگون آشکارا دیده می‌شود که دختر به شیوه‌ی «من آزاد هستم» پرورش می‌یابد. آری، دختر از نگاه آنان آزاد است. با هر کس می‌خواهد دوست می‌شود و هر چه می‌خواهد می‌کند. اما آزادی چیست؟ آیا آزادی طبق این مفهوم با آیین اسلام سازگار است؟ ‌آیا با نگره‌ی اسلام در مورد پرورش دختران سازگار است؟ طبق این مفاهیم نادرست درباره‌ی آزادی، دختران ما چگونه پرورش خواهند یافت؟
آری، دختر حق دارد دوستانش را برگزیند، اما طبق آموزه‌های پیامبر (ص): «المرء علی دین خلیله، فلینظر احدکم من یخالل / آدمی به کیش دوست خود است. باید هر یک از شما بنگرد که با چه کسی دوستی می‌کند». دختر حق دارد پوشاکش را انتخاب کند، اما طبق شرایط اسلامی درباره‌ی مد پوشاک دختران. بنابراین ما بایستی در روش پرورش کودکان دست به نوآوری بزنیم، اما به گونه‌ای که با مبانی ثابت دینی– تربیتی تضاد نداشته باشد. آگاهی از مبانی پرورش کودکان، مربیان را از لغزیدن و دنباله‌روی از برخی روش‌ها و ابزارهای تربیتی متضاد با روش پرورش پیامبر (ص)مصون می‌دارد. در حدیث پیامبر (ص) آمده است: «إنما بعثت لأتمم مکارم الأخلاق/ برانگیخته شده‌ام تا مکارم اخلاق را کامل کنم». منابع پرورش مسلمانان طبق مکارم اخلاق، از کتاب و سنت برگرفته می‌شوند. هر مقدار که بین نگره‌ی اسلام درباره‌ی پرورش کودکان و روش آن، پیوند وجود داشته باشد، تحقق خواست‌های پرورشی، آسان خواهد بود.
از این رو، زیانبارترین چیزی که اکنون فرایند پرورش را تهدید می‌کند،‌آن است که فلسفه‌ی آموزش مورد کاربردِ پاره‌ای از مربیان ما، از غرب برگفته شده است، چه بسا مربی، نگره‌ی درستی از پرورش کودک داشته باشد، اما در گزینش روشی که روح اصالت و نوگرایی را در خود داشته باشد، کامیاب نباشد.
این مثال را درنظر بگیرید؛ نگره‌ی آدمی در مورد پرورش کودک به روش دوستی، رفاقت و احساس شخصیت، چه بسا برای مربی روشن باشد، اما آیا شیوه‌ی پیش‌گفته با نگره‌ی اسلام سازگار است و از اصالت و نوگرایی در پرورش،‌برخوردار است؟ آیا به کودک در جامعه جایگاه داده‌ایم و به او فرصت داده‌ایم تا طبق آموزه‌های اسلام خود را بنمایاند؟ در فلسفه‌ی پرورشی غرب می‌بینیم آموزه‌های گوناگون برای ریشه‌دار ساختن این مفهوم به کار برده می‌شود. در فلسفه‌ی پرورشی غرب به کودک آزادی مطلق و بی‌حد و مرز داده می‌شود. در این فلسفه بین آزادی و جرأت مطلق و شجاعت و جرأت مؤدبانه و همراه با سخن حق، تفاوت وجود ندارد. زمان عمربن خطاب، چند کودک در جایی وی را دیدند، گریختند، ‌اما یک کودک ماند و نگریخت. چون عمربن خطاب دراین باره از وی پرسید، گفت: «خطایی نکرده بودم تا بگریزم. راه نیز تنگ نبود تا کنار بروم و راه را برایت باز کنم.» این نوعی آزادی بیان توأم با ادب و حق و عدم انفعال است.
آن جوانی که مؤدبانه و شجاعانه سخن حق را بگوید کجاست؟ ما آزادی¬‌های وسیعی را در بسیاری حوزه‌ها به او داده‌ایم. در اثر آن، جوانی لجوج، گستاخ و منفی‌باف پدید آمده است؛ گستاخ در مورد آیین خدا و منفی‌باف در زمینه‌ی سودمندی اسلام. روش اسلام در پرورش عبارت است از درمان فراگیر تمام وجود آدمی بدون غفلت از بخشی از آن. هیچ روشی دیگر یافت نمی‌شود که با دقت و فراگیری روش اسلام با اصول ثابت خود، چنین آدمی را درمان کند. ساختارهایی وجود دارد که به روش ماده‌گرایی باور دارد. این ساختارها در تمام چیزها به پدیده‌های حسی اهتمام می‌ورزند و به جنبه‌های روحی نمی‌پردازند. پیامد این وضع آن است که مردمان بیشترین کامجویی را از زندگی می‌کنند و سپس همه‌ی آن کامجویی‌ها در اثر تهی بودن روح از ایمان و اعتقاد فرو می‌ریزند. اما نگاه اسلام در این‌باره متفاوت است: زیرا اسلام، آدمی را عبارت از روح و پیکر و خرد در یک کالبد می‌بیند. در نگاه ماده‌گرا به روح، پیکر، خرد و نیازهایشان به‌گونه‌ای پرداخته می‌شود که با سرشت خدایی آنها تضاد دارد. این است که آدمی دچار آشفتگی و پریشانی می‌شود. این وضعیت را در جوامع اروپایی به خوبی می‌توان دید. بدین سبب، نوجوانان را می‌بینیم که در کشاکشی سخت با خود به سرمی‌برند و جزآنکه مثل فلان هنرپیشه یا قهرمان معروف بشوند، به چیز دیگری نمی‌پردازند.
بنابراین ما بایستی درک کنیم که در نوسازی سازوکارهای پرورشی، هیچ مانعی وجود ندارد، مادام که با آموزه‌های اسلام مخالف نباشند و به تحقق اهداف پرورشی مشخصی، کمک کنند.
اما مقصود ما از نوسازی چیست؟
نوسازی شامل سه مؤلفه می‌شود: 1- نوسازی 2- تغییر 3-اصلاح
این سه عنصر در ماهیت و طبیعت، مکمل همدیگر هستند. بجاست که معیارها و نتایج نوسازی و تغییر در فرایند پرورش به‌گونه‌ای اصلاحات عملی باشند. مثال:
- نوسازی و تغییر روش گفت و گو با فرزندان و هماهنگ سازی آن با زبان دنیای مدرن، تا بتواند اصلاح شخصیت را به دنبال داشته باشد.
- متحول سازی آموزش حرفه و مهارت و سرگرمی نوجوانان، تا وقت خودرا با امور سودمند پرکنند و بدین گونه درآینده نسلی مولد و مسئولیت پذیر شکل بگیرد.
- گنجاندن روش‌های پرورشی و کارآموزی برای دختران جهت آموزش آنان در تمام حوزه‌های مربوط به زنان به سبکی نو و جذاب. این روش‌ها بایستی توجه دختران را جلب کنند. نیازهای فطری‌شان را برآورده کنند و در همان زمان با اصول و ثوابت شرعی، تعارض نداشته باشند.

نکات مهم در مورد کودکان و نوجوانان

● اعتماد به نفس
در اثر گسترش مکاتب فلسفی گوناگون غربی که با اصول و ارزش‌های اسلام ناسازگارند، نسلی بی‌هویت پدید آمده که اعتماد به نفس ندارد و نمی‌تواند هیچ تصمیمی بگیرد؛ زیرا در همان حال که از طریق رسانه‌ها و غیره براساس آزادی مطلق پرورش یافته، می‌بینیم در برخی کارها نمی‌توانیم به او تکیه کنیم. باهمه‌ی نیازهایی که دارد فاقد اعتماد به نفس است. اینک برخی از روش‌های عملی برای تقویت اعتماد به نفس:
1- تقویت اراده‌ی کودک با خوگرساختن وی به رازداری. در این باره پیامبر (ص) بر ما پیشی گرفته است؛ زیرا حضرت به انس و عبدالله بن جعفر رازی گفت و از آن دو خواست که نهانش دارند. آن دو نیز راز را نگه داشتند. هرگاه کودک رازداری را فرا بگیرد، اراده‌اش خودبه خود تقویت می‌شود. این کار با خوگرساختن کودک به روزه گرفتن و ایستادگی وی در برابر تشنگی و گرسنگی حاصل آمده از روزه، نیز امکان پذیر است. در چنین صورتی کودک حس می‌کند که برخود پیروز شده و در نتیجه اراده‌اش در مواجهه با زندگی تقویت می‌شود و بر اعتماد به نفسش افزوده می‌شود.
2- رشد اعتماد به نفس اجتماعی با انتقال مهارت‌های اجتماعی به کودک و رشد همکاری جمعی با اعضای خانواده و سامان دهی رهبری و پیروی در تعامل با دیگران. این امر با تشویق کودک جهت حضور در فعالیتهای جمعی تربیتی، دینی و هدفمند امکان پذیر است. در کارهای خانه و خانواده نیز می‌توان از پیشنهادها و نظرات وی بهره برد. همچنان که حضور کودک در محافل افراد بزرگ خانواده در مناسبت‌های گوناگون – مشروط به آنکه از هر گونه امر خلاف شرع پاک باشند و موضوعاتی اجتماعی در برداشته باشند– می‌تواند سودمند باشد.
3- رشد اعتماد به نفس علمی با تشویق کودک به مطالعه‌ی کتاب و کسب آگاهی و رشد استعدادهای خود و هماهنگ‌سازی بلندپروازی‌هایش با سطح توانایی‌های خود و فراهم آوردن ابزارها و امکانات لازم و فراهم آوردن فضای مناسب با مرحله‌ی سنی کودک.
4- رشد اعتماد به نفس اقتصادی با آموزش کودک به شرکت در اداره‌ی بودجه‌ی خانه و گشتن در بازار و خرید کردن و پس‌انداز کردن و نیز با آموزش کودک به درست مصرف کردن و کاستن از امور تجملی.
5- رشد اعتماد به نفس تولیدی، این جنبه کمک خواهد کرد تا کودکان به گونه‌ای تربیت شوند که در آینده نسلی مولد باشند. اعتماد به نفس کودک زمانی ژرف‌تر خواهد شد که دست به تولید و نوآوری بزند. رشد این خصلت از کودکی آغاز می‌شود. از ساختن اشکال زیبا با بازی پازل گرفته تا پیشرفت کردن در سطح بالای نوآوری.

تمرین

* تمرین هنر گفت و گو با دختر
1- هرگاه دیدی که دخترت با هر چه تو فرمان می‌دهی مخالفت می‌کند و می‌گوید: تا قانع نشده‌ام هیچ کاری نمی‌کنم:
- اندکی درنگ کن، زیرا ماهیت مرحله‌ی سنی در حال گذر چنین است و ناگزیر بایستی به سلامتی بگذرد.
- در کارهای ویژه‌ات با او مشورت کن، تا شورا تبدیل به عنصری اساسی در روابط شما بشود.
- این امر به درک آنچه از او می‌خواهی، بستگی دارد. بنابراین به کارهای بزرگ و امور کلی چنگ بزن و امور جزیی را رها کن.

2- هرگاه دخترت اندرزهای تو را نمی‌پذیرفت و اگر طبق میل او سخن نگفتی، با خواری به تو می‌نگریست آیا:
- از اندرز گفتن به وی دست می‌کشی؟
- یا به پدرش شکایت می‌کنی، زیرا کارش بیانگر احترام نگذاردن به بزرگ‌تر است؟
- یا به شیوه‌ای نرم درباره‌ی جایگاه پدر و مادر و ضرورت نیکی کردن به آنان و پاداش بزرگ و بازتاب زیبای آن بر خانواده و زندگی آینده‌اش، با وی سخن خواهی گفت؟

3- یا وی را از سرپیچیدن از فرمان پدر و مادر و کیفر خداوند برای کسانی که از فرمان آنان سربپیچند می‌ترسانی؟

* تمرین برای کاشتن اعتماد به نفس در دانش‌آموزان
1- در کلاس شاگردی داری و می‌دانی که سطح استعداد خوبی دارد، ولی در گفت‌وگوها و مناقشات شرکت نمی‌کند، آن هم به سبب ترس از ناکام ماندن در پاسخ‌گویی به پرسش‌ها، پس آیا:
- او را وادار به پاسخ‌گویی می‌کنی تا به این کار عادت کنید؟
- در کلاس به هنگام گفت‌وگو درباره‌ی درس و بررسی دفتر تکالیف او را به این کار تشویق می‌کنی؟
- در بیرون از کلاس با صحبت کردن با او هنگام زنگ تفریح او را به این کار تشویق می‌کنی؟

ـــــــــــــ
منبع: اخوان آن‌لاین